برگهایی از تاریخ

فیش برداری از تاریخ ایران و اسلام

برگهایی از تاریخ

فیش برداری از تاریخ ایران و اسلام

نگاهی به تاریخ طبری

بنام خدا

با اینکه این مطلب طولانی است ولی حاوی اطلاعات جالبی است که شاید بعضی از دوستان مایل باشند از سیر نگارش تاریخ در اسلام باخبر شوند .

 

 نگارش تاریخ در اسلام

الف : تاریخ

فرهنگ موجود جاهلیت، نشان میدهد که اعراب در قبل از اسلام فاقد هر گونه تاریخی بودند، زیرا که روح بربریت وخلق توحش محض و نظام ارزشی حاکم بر انان اندیشه تعمق و تدبر درامور حیات اجتماعی را گرفته بود، و از یک قوم وحشی بیابانگرد و خونخوار انتظاری نیست تا با احاطه فرهنگی و نبوغ فکر به تالیف و تدوین سرگذشت زمان خویش بپر دازد، انچه از ان ایام به یادگار مانده و بسیار اندک و پراکنده موجود است مجموعه ای از اشعار و اساطیر و خرافات است، محتوای کلیه این مجموعه دلالت بر مظاهر نظام قبیله یی و ارزش های حاکم بر ان دارد، مثل بیان اولاد و اعقاب و اجداد و انساب، که شامل: قهرمانی ها، کرم و وفاداریها، جوانمردیها، خیانت ها و جنگ ها و جدال ها، تعداد قربانیان دو طرف، عشق ها، هوس ها، شهوت ها، ستایش زیبایی های جنسی، و گرایشات مختلف قومی و حماسه ها است. این مجموعه از دیر ایام زبان بزبان گردیده تا به نسل معاصر عصر بعثت رسیده بود.

با بعثت محمدی تحول و حرکتی اساسی در بافت موجود جامعه جاهلی اغاز شد، چرا که خود بعثت بزرگ ترین حادثه درجهان پر حوادث ان عصر بود و از طرفی منحصر بفرد ترین رویداد فرهنگی، عقیدتی - سیاسی - اجتماعی، در سرنوشت بشریت عموما و اعراب خصوصا به حساب می امد. در پی این تحول عظیم تاریخی اسلام بعنوان دین توحید و رسالت کلیه انبیاء در طول تاریخ، در کالبد مسلمین صدر، انگیزه های چندی در نگارش تاریخ اسلام بوجود امد، درست است که در زمان حیات پیامبر اوراق تاریخ اسلام نگارش نیافته است، اما انگیزه های این کار در زمان حیات خود پیامبر بوجود امد و ان ناشی از موارد زیل بود:

حلول روح تاریخی اسلام در کالبد مسلمین،بعنوان دین توحید، دین ابراهیم و ...

روش و اسلو ب قران در بیان مسائل مهم و سر نوشت ساز مردم در قالب قصص و امثال ،

احساس ضرورت تاریخ اسلام عموما و از پیامبر اسلام خصوصا چراکه قران رسما پیامبر را اسوه حسنه معرفی می کند و تاسی و پیروی از وی را لازم و واجب میداند. لذا عظمت پیامبر و مجموعه مواظع او بعنوان رهبر الهی برای مسلمانان بسیار قابل توجه است و نباید پنداشت که این تنها عشق به شخص پیامبر باعث اینکار شده، بله علاقه و عشق به پیامبر دراین کار تاثیر داشت و الا عامل مهم در تدوین تاریخ ضرورت ایدئولوژیکی و حفظ دستاوردها 23سال تلاش پر بار اخرین پیام اور خداوند بوده است.

باتوجه به بروز و ظهور عوامل فوق بعنوان انگیزه های اصلی در نگارش تاریخ و با عنایت به اینکه این انگیزه در زمان حیات پیامبر به فعلیت نرسید و به کار گرفته نشد، اما رفتار و کردارو گفتار پیامبر از دید تیزبین مسلمین پوشیده نبود، قدرت ظبط و حفظ مسائل و حوادث صدر اسلام در اذهان تشنه توحید و حقیقت و عدالت و انسانیت، بسیار قوی بود که قابل تصور و توصیف نیست. لذا لحظه لحظه زندگی خصوصی - اجتماعی ، جهادها، عهد و پیمان ها، قرار دادهای سیاسی ـ اقتصادی، خوراک، پوشاک ، شکل و شمایل ، گفتار، کردار، سکوت ، فریاد، اوقات خلوت و تنهائی ، شوخی ها، خنده ها، اشک ها، شوق ها، غم ها و خلاصه تمام ابعاد زندگی پیامبر در اذهان تصویر شده بود و حتی برای ظرافت در این کار روح باریک بین مسلمانان سیمای پیامبر را در قبل از بعثت را ترسیم کرده بودند.اصحاب و تابعین در این صورتگری و هنرمندی تاریخی نقش ویزه و مهمی داشتند، در واقع سال های اولیه بعثت پایه های تاریخ اسلام وسیره پیامبر را ساخته و پرداخته است.

اما با این همه تلاش و بخرج دادن مهارت و هنرمندی در این کار بزرگ و ضروری تا پایان عصرخلفاء را شدین ، تاریخ تدوین و تالیف نگردیده ( در سرگذشت حدیث بطور تفضیلی این مطلب عنوان شد ) زیرا توجه مسلمین به تدوین قران و ساخت مکتب های ادبی و ترسیم کلی ادبیات عرب ( بخاطر اهمیت قران )معطوف بود و تا سال 50 هجری از این مهم رویگردان بودند، بلکه همه تلاش ها معطوف قران و ضبط و حفظ احادیث و روایات بود، تاریخ می گوید در عصر معاویه بن ابی سفیان نگارش تاریخ اغاز شد، ناگفته نماند که در طی این مدت پنجاه سال اگر مسلمین ( اصحاب ) موفق به تدوین تاریخ اسلام وسیره پیامبر نگردیدند، از میان دقایق و نکات زندگی مواضع پیامبر بصورت نقل برای دیگران غافل نبودند یعنی یک مجموعه شفاهی و نقلی از تاریخ اسلام زبان بزبان می گشت و نقل می شد، انچه مسلم است و تاریخ نشان می دهد و هدف معاویه وعوامل او از نگارش تاریخ ، تحریف حقایق و جعل اکاذیب و خرافات جاهلی بود و تا حاکمیت غصب خاندان بنی امیه را توجیه کند و تاریخ اسلام را بر اساس قومیت و عربیت بنویسد، از این روی شخصی بنام ((عبید ابن شریه جرهمی )) را از اهالی ((صنعا )) استخدام کرد، وی که مردی ادیب و اشنای به تاریخ جاهلیت و در ضمن مرعوب و مقهور سیاست اموی بود، در حاشیه کاخ سبز شام به دستور معاویه اولین تاریخ را در زمینه ظهور و افول پادشاهان و قوم عرب در جاهلیت، و جعل افتخارات قوم عرب و حتی تمدن و فرهنگ قوم عرب قبل از اسلام !!به رشته تحریر در اورد و تقدیم به معاویه نمود. و هزاران درهم و دینار دریافت کرد. با این حساب هدف معاویه در جعل تاریخ و تحریف حقایق اسلام و توجیه حاکمیت غاصبانه خویش و تبدیل اسلام امامت به خلافت و سلطنت، کاملا معلوم میگردد، تا به نسل معاصر خودش و اینده از طریق نقل تاریخ ثابت کند که نظام قبیله ای عرب بر پاداشاهی استوار بود و سلطنت موروثی خاندان اموی رشته ای جدای از تاریخ قومیت عرب نیست، و اسلام هم که ویژه قوم عرب است ! در سیستم سلطنتی قابل تحقق است، و بقول ابن هشام :

(( در تدوین انچه بدان مشغول بودند چیزی را می یافتند که بدان تعلق داشتند)).

ب :سیره

واژه (( سیره )) که در زبان فارسی شامل (( زندگی نامه و شرح حال فرد یا افراد، و در زبان انگلیسی و فرانسه از ان به ((بیوگرافی )) ( یا ) یاد می شود داری تقدم زمانی بر تعلیف و تدوین (( تاریخ )) است.

سیره در نزد عرب شامل رویدادهای اولیه و حوادث اغازین اسلام مانند جهاد مجاهدین، حضور اصحاب در مصائل سیاسی ـ اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، از ولایت و نحوه زندگی رهبر اسلامی ( پیامبر ) تا روش زندگی اصحاب طرز سلوک و اقامه حدود و اجرای احکام و کلیه جنگ ها می باشد متاسفانه تاریخ تدوین سیره به عصر خلفای غاصب اموی می رسد و اولین سیره نویسی فردی بنام ( عروه بن زبیر ) می باشد که وی مهدث نیز بوده است، و مبنای اسناد سیره بن هشام و واقدی و طبری در نگارش تاریخ ، سیره عروه زبیر است. تاریخ نگارش سیره در اسلام به قرار زیل است.

از اغاز تا نیمه اول قرن دوم هجری:

1

ـ سیره عروه بن زبیر ( متوفا ی 92هجری )

2

ـ سیره ابان بن عثمان ( متوفای 105هجری )

3

ـ سیره وهب بن منبه ( متوفای 110هجری )

4

ـ عاصم بن عمر بن قتاده (م 120 هجری )

5

ـ شرجیل بن سعد (م 123ـ هجری )

6

ـ ابن شهاب زهری (م 124هجری )

7

ـ عبد الله بن ابی بکر بن حزم ( م 135 هجری )

از نیمه دوم قرن دوم :

۱- موسی بن عقبه ( م ۱۴۱هجری )

۲ - معمر بن راشد ( م ۱۵۰ هجری )

۳ - محمد بن اسحاق ( م ۱۵۲هجری )

۴ - زیاد بکانی ( م ۱۸۳هجری )

از نیمه اول قرن سوم :

۱ - واقدی ؛ صاحب مغازی ( م ۲۰۷ هجری )

۲ - محمد بن سعد ؛ صاحب طبقات ( م ۲۳۰هجری )

 ***

 

کتب مشهورتاریخ

 

1-« التاریخ الطبری » محمدبن جریرطبری(224-310)

2-« الکامل فی التاریخ » ابن اثیر(555-630)

3-« تاریخ الاسلام » ذهبی(م748)

4-« البدایه والنهایه » ابن کثیر(700-774)

5-« الطبقات » محمدبن سعد(168-230)

6-« الخمیس فی احوال انفس نفیس » والدیاربکری(م938).

 

تاریخ اسلام ، آنگونه که هست

بااینکه مستشرقین حتی مغرض ودرضمن بی وجدان ووابسته!دربرابرعظمت تاریخ اسلام بلحاظ شیوه نگارش وظرافت های ویژه آن تسلیم شده اندوناخودآگاه زبان به تمجید وتعریف واعتراف که:

 

«

یکی ازنتایج روح باریک بین مسلمین ودقت نظر ایشان برای مفردات ونیزرفتارعلمی آنان درعلم حدیث وتاریخ نویسی اینست که تعداد زیادی ازوقایع راباموشکافی موردملاحظه قرارمی دهندوجزءبه جزءراباشواهدذکرمیکنندو…» گشوده اند،امانکاتی به چشم هرمسلمان آگاه به تواریخ موجوداسلامی میخوردکه لاجرم ازذکرآن است.باتوجه به اهمیت تاریخ ورسالت آن ازدیدگاه قرآن وسنت وجایگاه آن دراسلام وضرورت مهم ایدئولوژیکی تاریخ درهرمرحله ای ازمراحل زندگی مسلمین ونقش مهم آن دربیان حقایق وترسیم سیمای عملی وعینی اسلام بگونه ایکه آغازگردیده واستمرار یافته وجهانی رادرنوردیده وطرحی نودرانداخته وچه فرازونشیب هائی راکه طی نکرده وباچه عکس العمل هائی که مواجه نگردیده وبالاخره سیرکلی این حرکت جهانشمول را دربسترزمان ومکان،آنطورکه شایسته وبایسته می باشدودوست ودشمن انتظارآنرادارد،تصویروترسیم وتبیین نکرده.!کلیه کتب موجودتاریخ اسلام ازصدراسلام تاکنون بلحاظ کمیت وتعدادغیرقابل شمارش وشناسائی است تاچه رسدبه جمع آوری آن!دریک جاویک مکان،این کتب موجودتاریخ ازدودسته ودونوع خارج نیستند،دسته اول:کتب منبع ومأخذومصدرهستندکه تعدادشان مشخص ومعلوم است،دسته دوم:کتبی هستندکه ازروی این منابع نگارش یافته وتألیف شده اند،که هرروزبرتعداداین نوع افزوده می شود.درعین حال که هردودسته هنری بخرج نداده اند،اما مارابادسته دوم کاری نیست،فعلآ سخن برسردسته اول است.کتب منبع که امروزه هم دستاویز مسلمانان است وهم معیاروملاک قضاوت وشناخت برای مستشرقین غربی وشرقی واسلام شناسان غربی وشرقی.متاسفانه صرف نظرازاشکالاتی که براصالت منابع واسنادشان است،!وصرف نظرازتحریف هاونقاط ضعف اسامی ایکه درتعارض باقرآن وسنت رسول‎ الله وائمه معصومین دارند،وضعیت موجودشان بسیاردردناک وغیرقابل استفاده برای نسل معاصراسلام وگوینده است.زیرا:

 

1-انبوهی از مواد خام را بدون هیچگونه تصفیه ای رویهم انباشته اند.

2-فاقد هر گونه نقد علمی در اسناد و مطالب منقول هستند.

3-دارای تعارض و تناقض فاحش ومتعدد (درهرکتاب)می باشند.

4-هرکتاب منبع،نفی منبع دیگر رامی کندوباهم در تضاد وتعارض اند.

وموارد دیگری که خواننده روشن بین وآگاه به مسائل تاریخی واسلامی آنرادرمی یابدوبرآنها افسوس می خورد،واین راباید اعتراف کردکه به خاطرعوامل متعدد سیاسی ـ فرهنگی که اشاره خواهد شد مسلمین در نگارش تاریخ توفیق کامل و کلی بدست نیاورده اند یعنی مانند دیگر زمینه هاکه حیرت انگیز و ممتاز و هنوز منحصر بفرد است،توفیق نداشته اند،چرا که حاکمیت غصب و جور جائر و گرد و غبار ارتجاع ،فرصت پژوهش علمی ونگارش منطقی را گرفته بود واین احتمال نزدیک به یقین را هم باید داد که خیلی از منابع و حقایق تاریخی اسلام که تدوین ویا تالیف شده ولو بصورت مواد خام و تاریخ نقلی،در اعصار مختلف و بنا به مصالح و مسائل مختلف ربوده شده و در کتابخانه های بزرگ ومیلیونی جهان مخفی و بصورت میکروفیلم وغیره در آمده است و کسی را بر آنان اطلاعی نیست و شاید معجزه ای بوقوع پیوندد تا مسلمین از آنها آگاهی یابند.

 

***

برای نمونه در اینجا ما به ارزیابی تاریخ طبری که از منابع مهم و قابل توجه تاریخ اسلام می باشد می پردازیم که مخصوصآ برای غربی ها منبع مهمی جلوه نموده و مورخین دسته دوم از مسلمین هم در خیلی از موارد استدلال بدان استناد نموده و ارجاع می دهند،و بعد به علل و عوامل عدم توفیق مسلمین در کار نگارش تاریخ خواهیم پرداخت .

 

ارزیابی تاریخ طبری

همانطور که اشارت رفت،« تاریخ طبری » منبع و ماخذ مهم و قابل توجهی است برای کلیه مورخین مسلمان در پژوهش و تحقیق در تاریخ اسلام که از زمان نگارش تاکنون همه به آن رجوع کرده و می کنند و بدان اعتماد داشته و دارند.

 

الف :ارزیابی منابع و ماخذ مهم تاریخ طبریدر تاریخ طبری روش علمی نقل تاریخ بر اساس روایات فردی بنام « سیف بن عمر»قرار گرفته و این روایات منبع اصلی و مهم و اساسی در تاریخ طبری است که بیشتر موارد آن کتاب را از « سیف بن عمر»روایت کرده است .اول لازم است خود« سیف»را بشناسیم .و سپس ارزش و اعتبار روایاتش را در یک معیار علمی بسنجیم و همچنین عناصری را که خود سیف از آنها روایت نموده است ،بشناسیم.

 

1- سیف کیست ؟به اعتراف اکثر علماء اهل سنت ،«سیف»چهره ای گمنام و مجهول است و شخصیت اساطیری است ،بیوگرافی وی در تاریخ چنین آمده است :

 

سیف بن عمر التمیمی البرجمی وبه او« السعدی »و « الضبعی »و « اسدی » و « کوفی » گفته می شود متوفای سال 180هجری است .

1- ابن معین مورخ برجسته تسنن می گوید : سیف ضعیف الحدیث است .

2-ابوحاتم مورخ و محدث اهل سنت می گوید : سیف متروک الحدیث است .

3- ابوداود فقیه و محدث و مورخ اهل سنت می گوید : قابل اعتنا نیست .

4-نسائی و دارقطنی از علماء طراز اول اهل سنت می گویند:  سیف ضعیف است .

5- ابن عدی می گوید: بعضی از احادیث مشهورند اما عموم آنها مورد انکار قرار گرفته و قابل متابعت نیست .

6- ابن حبان می گوید:  سیف زندیق است .

7-برقانی می گوید: متروک است .

8-الحاکم می گوید: زندیق است و از اعتبار روائی ساقط است .

9-ابن ابی حاتم می گوید: متروک الحدیث است .

10-ابن حجر عسقلانی برجسته ترین و متعادل ترین مورخ اهل سنت می گوید:

سیف متروک است و حدیثش باطل است .

11-بروکلمان ، مستشرق برجسته غرب می گوید: سیف کارش تحریف احادیث بود ، و خود جاعل و سازنده احادیث است ، بعضی از احادیث را بزرگ نموده و بعضی را کوچک و بی ارزش ساخته ،اما خوش بیان و خوش قلم بوده است .و طبری مورخ مشهور اسلام روایات او را مصدر و منبع اصیل تاریخش قرار داده است .!!

 

 

2-منابع و اشخاص مورد توجه خود « سیف »خود طبری در جلد سوم تاریخش منابع سیف را ذکر کرده ،که بسیار قابل توجه و تاسف و تعمق است و حتی از شخصی مثل طبری بعید است که بدنبال سیف روان شود و گفته های او را بپذیرد !!طبری می گوید:سیف اخبار و روایاتش را در بعضی موارد اینگونه آدرس می دهد و ماخذش را نقل می کند:

 

1-از عماره فرزند فلان،…؟؟ اسدی؟!

2-از قول یکی از انصار ، (بدون نام و نشان )!!.

3-از مردانی !! (بدون اسم و نسب و نشان )!

4-از کسیکه حدیث نموده از جابر بن فلان !!

5-از مردی از بنی سجیم ،!!

6-از عطاء بن فلان ! مخزومی و او از پدرش ؟!!

7-از …؟!!

این شد منابع و ماخذ فردی که طبری 80 درصد محتوای کتابش را از او گرفته است !!.

 

بررسی و ارزیابی منابع مشخصی که « سیف » از آنها روایت و حدیث گرفته و طبری با کمال اعتقاد و اعتماد بدان تکیه نموده است :

 

1-هشام بن عروة بن زبیر

آنچه این شخص روایت نموده همه آنها انکار شده ،زیرا منبع وی پدرش بوده است که این روایات بلحاظ علمی از اخبار مرسله است .

 

2-سهل بن یوسف بن سهل

وی مجهول الهویه است و بقول ابن عبدالله ،نه خودش شناخته شده و نه پدرش !!.

 

3-عکرمه مولی عبدالله بن عباس

وی فردی دروغگو و سمبل دروغگویان در بین مورخین و محدثین است .

 

4-ضحاک بن فیروز دیلمی

وی مجهول الهویه ،و منابع و ماخذش شناخته نشده است .

 

5-مجالد بن سعید

وی مظهر دروغ و جعل و تحریف است و بقول ابن معین ضعیف و واهی الحدیث است که گفتارش قابل احتجاج و اعتماد نیست .

 

6-عبید بن ضخر بن لوذان انصاری

ابن سکن می گوید : اسناد احادیثش درست نیست .

 

7- ضحاک بن خلیفه

فقط نامی از او در تاریخ است ولی روایتی ذکر نکرده و حسان بن ثابت در هجو او شعر گفته است .

 

8- زید بن اسلم

احادیثی که نقل کرده به لحاظ سند مرسله هستند و بقول ابن سعد از او روایتی شنیده نشده و قرآن را با عقیده و رای خود تفسیر می نموده است و بلحاظ (حفظ )ضعف داشته است .

چند همسری در ایران

بنام خدا

بعنوان مقدمه :

مناقشاتی که بعضاً در خصوص چند همسری در صفحات اجتماعی صورت می گیرد مرا بر آن داشت تا یکی از مقالاتی را که در دوران جوانی در وبلاگ پایگاه بصیر درج گردیده بود ، بار دیگر از پستو به در اورم و تقدیم نمایم.


شایان ذکر اینکه این مطلب در وبلاگ پایگاه بصیر درج گردیده بود که به همت مسئولین پرشین بلاگ مسدود گردید..

.

.

.

در باره اینکه چند همسری رسمی ایرانی بوده و از اینطریق به اسلام و اعراب منتقل شد ویل دورانت در تاریخ تمدن جلد ۴ بخش اول عصر ایمان صفحه ۱۷۰ چاپ ششم می نویسد :


« ... چند گانگی ( چند همسری ) مجاز بوده و داشتن همخوابه در ایران بلامانع بود . این همخوابه ها ازاد بودند که در میان مردم ظاهر شوند و در ضیافت مردان حاضر گردند . اما زنان قانونی معمولا در اندرون خانه نگهداری می شدند. این رسم دیرین ایرانی به اسلام منتقل شد ... » 


اما همه انچیزی که از ایران باستان ( لااقل ایران قبل از اسلام ) مانده است در نوشته این متخصص تاریخ تمدن چنین امده است : 


« پهلوی ، زبان هندواروپایی ایران در دوره اشکانیان ، در زمان ساسانیان نیز معمول بود . از ادبیات ان زمان فقط ۶۰۰۰۰۰کلمه باقی مانده است که همه مربوط است به دین . ما می دانیم که ان ادبیات وسیع تر از این بوده اما چون موبدان حافظ و ناقل ان بودند ، بیشتر اثار غیر دینی را می گذاشتند تا از میان برود » ( همان صفحه )


( قابل توجه کسانی که مفقودی آثار فرهنگ و تمدن ایران قبل از اسلام را به توهم و خیال واهی « کتابسوزی اعراب » نسبت می دهند . حال انکه مرد شهیری چون ویل دورانت که تمام عمر خود را به نگارش تاریخ تمدن گذرانده نظرش غیر از اینست و معتقد است که موبدان باعث نابودی اندک بضاعت ادبیات ایران شده است که البته در چند خط بعد معتقد است که همین چند کلمه باقی مانده نیز نشان می دهد که نویسندگان متواری از یونان انها را نگاشته اند .)


ویل دورانت در باره دین زرتشت می نویسد :


« دین زرتشت به وسیله سلسله ساسانیان اقتدار و استیلای سابق خود را باز یافت ، زمینها و عشر محصولات کشاورزی به موبدان اختصاص داشت ، دولت بر دین استوار بود ... مغان بر حیات روحی ایرانیان فرمانروایی داشتند ، گنهکاران و طاغیان را از دوزخ می ترساندند و به مدت چهار قرن افکار ایرانیان را در بند نگاه داشتند ... هر شهر عمده ای دارای یک اتشگاه بود که در ان شعله مقدس ، به نشانه خدای نور ، همواره فروزان بود ...» ( منبع : همان - ص ۱۷۲ )

آیا « اتش پرستی » اتهام مسلمین به ایرانیان است !


« وقتی مانی ادعا کرد که چهارمین پیامبر خدا در ردیف بودا و زرتشت و مسیح است و دینی مبنی بر تجرد و صلح طلبی و تورع اعلام کرد ، مغان مجاهد و دارای تعصب ملی او را مصلوب کردند ...» ( منبع : همان ) ایرانیانی که کم از یهود نداشتند !!!


ایرانیان سگ پرست !

« سگ چندان در مراقبت گله و خانه ها سودمند بود که ایرانیان ان را حیوان مقدسی می شمردند ... » ( منبع : همان )


روشهای کشف جرم ایرانیان : 


« از مظنونان خواسته می شد که روی فلز سرخ ( داغ ) راه بروند یا از اتش بگذرند [داستان سیاوش را بیاد اورید ] یا غذای مسموم بخورند ... » ( منبع : همان ص ۱۷۴) 


کسانی که حد سنگسار را وحشیانه می دانند بخوانند که در ایران باستان بر سر زانیه چه می اورده اند : 


« گوش و بینی زن زانیه را می بریدند ...» ( منبع : همان ) 


اگر می خواهید از محتوای سنگنوشته های ایران قبل از اسلام با خبر شوید و بدانید که چه دانشهای گرانبهایی را به یادگار گذاشته اند !!! بخوانید :


« اگر به سنگنبشته های ساسانیان مراجعه کنیم در می یابیم که شاه باید در اخرین وهله سفر شکار ، بایست سوار اسب شود و شخصا یک گوزن یا بز وحشی ، اهو ، گاومیش یا یکی از حیواناتی را که در پارک یا بهشت او گرد اورده اند دنبال کند ...» ( منبع : همان ص ۱۷۵) 


از شاهان و تاجشان !:


« تاجی چنان سنگین بر سر می گذاشتند که لازم بود با فاصله ای نا مشهود از سرش اویزان باشد ... شبانگاه نزد یکی از زنان یا معشوقگان خود می رفت و بذر شاهانه را شادمانه می کاشت ... » ( منبع : همان ) البته زنان و معشوقگان اینان دیگر پیرزنان و بیوه گان نبوده اند و تعدادشان نیز چند تن نبوده و بلکه چند صد زن و معشوقه بوده است .


این افتخار حس ملی گرایی را تقویت می کند :


« وقتی که هرمز دوم در گذشت ، تاج و تخت به کودک هنوز دنیا نیامده او رسید که با یقین و اعتقاد شاپور دوم نام نهادند و برای اینکه سلطنت او را کاملا محرز سازند ، تاج شاهی را بر شکم مادر او بستند » !!!!!!!!!!!!!( منبع : همان ص ۱۷۶ ) 


وحشی گری در نهایت شدت :


« در زمان شاپور دوم، بدن اسیران( دست و پاهایشان ) را سوراخ کرده و ریسمانی را از زخمشان گذرانده و انها را بهم می بستند...»( منبع : همان )

( اخ طرفداران حقوق بشر کجایید ؟!!!)


و اما ایرانیان متعصب که می خواهند فرهنگ قدیمی شان را احیا کنند بخوانند :


« قباد اول ( پدر خسور پرویز ) برای تقویت یک نهضت اشتراکی ( کمونیستی ) که هدف اصلی حمله اش اشراف و موبدان بودند حوالی سال ۴۹۰ میلادی یکی از موبدان زرتشتی به نام مزدک را فرستاده یزدان برای ترویج یک کیش باستانی اعلام کرد .اصول ان دین چنین بود : همه مردم مساوی زاده شده اند . هیچ کس حقی طبیعی برای تملک چیزی بیش از دیگران ندارد . مالکیت و ازدواج از ابداعات انسان و از اشتباهات پست اوست !!!! و کلیه اشیا و تمام زنها باید ملک مشترک تمام مردان باشند .» ( منبع : همان ص ۱۷۷ )

خوش بحال کسانی که می خواهند به روش نیاکان خود روند !!! البته امیدوارم که دیگر نگویید اینها ساخته و پرداخته مسلمانان است مگر اینکه بگویید ویل دورانت هم مسلمان بوده است !!!


و اما خوی بربریت پادشاه شاخص ساسانی (خسرو پرویز) :


« خسرو پرویز ( همان انوشیروان عادل !!! بقوی پروکوپیوس : استاد بزرگ تظاهر به پرهیزگاری) همه برادران و پسرانش را - بجز یکی - کشت .» ( منبع : همان ) 


ازدواج با محارم در ایران 


بطوری که از تحقیقات مستشرقین و ایران شناسان از جمله پرفسور آرتور کریستنس (کتاب « ایران در زمان ساسانیان » ترجمه رشید یاسمی - ص ۲۸۸) معلوم می شود ازدواج با محارم در ایران قدیم اگر چه شایع و رایج نبوده ، لکن اصولا مجاز و معمول بوده است و دلیلی بر اختصاص ان بر مزدکیان یا فرقه خاصی از زرتشتیان در دست نیست . ایرانیان ، بخصوص طبقه ی برتر ، که تعصب خاصی به حفظ نژاد ایرانی داشته اند( ! ) وصلت با بیگانگان ( و حتی طبقه مادون ) را عیب و عار می دانستند و اغلب خانواده ها در داخل خود افراد ذکور و اناث را با یکدیگر تزویج می کردند بطوریکه ازدواج با محارم نزدیک هم مجاز بوده و حتی وصلت بین برادر و خواهر بوسیله فره ایزدی روشن می شده و دیوان را بدور میرانده است !!! نه فقط در کتب منسوب به زمان ساسانیان و کتب بعد از آن ذکر این موضوع شده بلکه شواهد تاریخی مسلم نیز در دست است ؛ از قبیل ازدواج بهرام چوبینه با خواهرش « گردیه » و وقوع عقد ازدواج بین « مهران گشنسب » و خواهرش پیش از مسیحی شدن .


  و اما هخامنشیان :


 برای کسانی که خیلی به کوروش کبیر می نازند نیک می دانند که کوروش ۲ دختر داشت بنامهای « اَتوسا» و «اَرتیستونه» و حتما با نام دو تن از پسرانش بنامهای کموجیه ( کامبیز ) و بردیا اشنا هستند و نیز حتما از ماجراهای شیرین این دو برادر مطلع هستند . حال ایرانپرستان با تعصب برای افتخار بیشتر به پیشینه غرور امیز ایران باستان بخصوص سلسله هخامنشیان بهتر است مطلب زیر را خوانده انگاه تعصب ایرانی بودن ! را با تبعیت از نیاکان پر افتخارشان ثابت کنند : 


« اتوسا دختر کوروش یکبار به مزاوجت برادر خود کمبوجیه در امد ( یعنی زن برادر خود شد . یعنی برادر و خواهر زن و شوهر شدند !!!!!) و بعد ها داریوش وی را بزنی گرفت . داریوش همزمان اتوسا و ارتیستونه را بزنی داشت ... داریوش با دختر برادرش « ارت نس» نیز ازدواج کرد ... نوه کوروش را نیز گرفت ... زن گئومات را نیز گرفت ...» ( منبع : تاریخ امپراطوری هخامنشیان - پرفسور پی یر برایان piere briant جلد اول ص ۳۱۴ و ۳۱۵ترجمه دکتر مهدی سمسار) 


ضمن اینکه باعث تعجب است چگونه کسانی که اصرار بر تبعیت از روش پیشینیان خود دارند بجای اعتراض بر تعداد ازواج بزرگان اسلام ( انهم چند پیرزن و بیوه زن ) تعداد زنان پادشاهان ایران را ندیده می گیرند انهم زنان زیباروی و جوان انهم صدها زن ، بخوایند :


« هرودت مورخ شهیر می نویسد : 


پارسیان هریک با چندین زن وصلت قانونی (gynaikes) می کنند و تعداد بسیار زیادتری زن صیغه ای ( pallakai ) خریداری می کنند .


پلوتارک می نویسد :


وقتی پادشاهان پارسی به صرف شام می پردازند ، زنان رسمی ایشان در کنار انها می نشینند و در طعام شرکت می کنند اما اگر خواسته باشند به عشرت و میگساری بپردازند ، انها را به اندرون می فرستند و مطربان و صیغه ها را احضار می کنند .


آتِنِه به نقل از دینون می نویسد :


در نزد پارسیان ؛ « ملکه » تعداد زیادی صیغه های شاه را تحمل می کنند زیرا پادشاه بر زن رسمی ( gamete) خود حکومتی استبدادی دارد . » ( منبع : همان ص ۵۸۸ ) 


« فرزندان زنان صیغه ای نا مشروع بحساب می امدند و حق ارث نداشتند ... وقتی خشایار شای دوم اندک زمانی بعد به قتل رسید مسابقه ای میان پسران غیر قانونی ( از زنان صیغه ای ) که از چندین زن بدنیا امده بودند روی داد ... » ( منبع : همان ص ۵۸۹ )


« داریوش سوم از مادر صیغه ای متولد شده بود ...» ( منبع : همان ص ۵۹۲ )


و اما نظر شما را به اعلامیه ی بجا مانده از زمان داریوش : 


« فرمان است که برای شاه ، دختران جوان و باکره و زیباروی جستجو شود ! فرمان است که پادشاه در تمام ایالات قلمرو پادشاهی خود ، دیدار کنندگان بگمارد تا انها دختران جوان و باکره و زیباروی را به شوش ، به قصر شاه بیاورند » ( منبع : همان ص ۵۹۳ )


 « بنا به نوشته پلوتارک ، دیودور ، کنت کورشا و دی شمارک ، تعداد زنان صیغه ای اردشیر دوم ۳۶۰ نفر بوده ( هر صیغه ای یک روز در سال ) » ( منبع : همان ص ۵۹۵ ) 


پروفسور ادوارد براون در کتاب «تاریخ ادبیات ایران» در همین زمینه می نویسد:


«چه بسا تصور کنند که جنگجویان اسلام، اقوام و ممالک مفتوحه را در انتخاب یکی از دو راه مخیر می ساختند. اول قرآن، دوم شمشیر! ولی این تصور صحیح نیست زیرا گبر و ترسا و یهود اجازه داشتند آئین خود را نگه دارند و فقط مجبور به دادن جزیه (مالیات سرانه) بودند و به این ترتیب کاملاً عادلانه بود زیرا اتباع غیر مسلم خلفا، از شرکت در غزوات و دادن خمس و زکوة که بر امت پیامبر فرض بود، معافیت داشتند».(16) 


ادوارد براون در پی سخن گذشته می نویسد:


«مسلّم است که قسمت اعظم کسانی که تغییر مذهب دادند به طیب خاطر و به اختیار و اراده خودشان بود. پس از شکست ایران در قادسیه فی المثل چهارهزار سرباز دیلمی (نزدیک بحر خزر) پس از مشاوره تصمیم گرفتند به میل خود اسلام آورند و به قوم عرب ملحق شوند. این عده در تسخیر جلولا به تازیان کمک کردند و سپس با مسلمین در کوفه سکونت اختیار کردند و اشخاص دیگر نیز گروه گروه به رضا و رغبت به اسلام گرویدند».[- تاریخ ادبیات ایران، اثر ادوارد براون، ترجمه علی پاشا صالح، ج1، ص 297]


پیامبر بزرگ اسلام(ص) در بازپسین حجّ خود، در حضور هزاران مسلمان از «برابری عرب و عجم» سخن گفت و چنانکه در تاریخ یعقوبی آمده است ندا در داد: «لا فضل لعربیّ علی عجمیّ و لا عجمیّ علی عربیّ الّا بتقوی الله» یعنی: «هیچ عربی بر عجمی و هیچ عجمی بر عربی برتری ندارد جز در سایه تقوای خدا».[تاریخ الیعقوبی، اثر احمدبن ابی یعقوب، ص110، چاپ بیروت. مقایسه شود با ترجمه آن به قلم دکتر محمد ابراهیم آیتی، ج1، ص 504.]


تحریف شلم شوربایی

بنام خدا

این مقاله را عینا در وبلاگ "پایگاه بصیر" درج کرده بودم که به لطف مسئولین پرشین بلاگ مسدود گردید. :



«حسین بن علی امام سوم شیعیان خود میگوید: « ما از تبار قریش هستیم و هوا خواهان ما عرب و دشمنان ما ایرانی ها هستند . روشن است که هر عربی از هر ایرانی بهتر و بالاتر و هر ایرانی از دشمنان ما هم بدتر است . ایرانیها را باید دستگیر کرد و به مدینه آورد٫ زنانشان را بفروش رسانید و مردانشان را به بردگی و غلامی اعراب گماشت . »


( سفینه البحار و مدینه الاحکام و الآثار صفحه ۱۶۴ ٫ حاج شیخ عباس قومی )»


وبلاگ یکی از ایرانپرستان ضد اسلام !!!


 


مقدمه :


ابتدا « خسن و خسین هر دو دختران مغاویه اند » را بخوانید تا با نویسنده وبلاگ فوق نیز اشنایی مختصری پیدا کنید:

مردی می گفت : خسن و خسین هر دو دختران مغاویه اند . 


کسی که می خواست وی را قانع کند می بایست موارد زیادی را برایش روشن سازد :


اول اینکه ) خسن و خسین نه ، بلکه حسن و حسین .


دوم اینکه ) اینان دختر نبودند و پسر بودند .


سوم اینکه ) مغاویه نه بلکه معاویه .


چهارم اینکه ) ایندو پسران معاویه نبودند و بلکه پسران علی بودند 



و اما بعد ؛ 


 یکى از امتیازات شیعه این است که غیر از « قرآن مجید »- که به تواتر ثابت شده است- صدور هیچ حدیث و روایت و کتابی را به طور صد در صد و کامل از معصوم نمى‏داند و یکى از رهنمودهاى اهل بیت (ع) به عالمان شیعه آن است که آنچه از ما نقل مى‏شود با « قرآن » بسنجید ( و در روایت دیگرى نیز آمده است که با « عقل » بسنجید ) بنابراین اگر حدیثى با این دو تعارض داشت، آن را « به دیوار بزنید » یعنى، بدانید که خرافه و دروغ است و از ما نیست. ‏


پس برای باطل اعلام کردن حدیث فوق تنها کافی است نظری ( حتی سطحی ) به قران بیاندازیم . از نظر قران در یک کلام و بطور قاطع نژاد پرستی ممنوع است و مذموم :



یَأَیهَا النَّاس إِنَّا خَلَقْنَکم مِّن ذَکَرٍ وَ أُنثى وَ جَعَلْنَکمْ شعُوباً وَ قَبَائلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکرَمَکمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَکمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ(حجرات- ۱۳)

 اى مردم، ما همه شما را نخست از مرد و زنى آفریدیم و آن گاه شعبه‏هاى بسیار و فرق مختلف گردانیدیم تا یکدیگر را بشناسید، همانا بزرگوار و با افتخارترین شما نزد خدا با تقواترین شمایند، همانا خدا کاملا دانا و آگاه است.


افتخار و امتیاز تنها بر پایه تقواست و بس . 


و اما ... و برای روشن شدن مطلب و نیز اندازه دانش ( !!!) کسانی که متن بالا را به عنوان یک حدیث به نویسنده این وبلاگ خورانده اند نظری به منبعی که به ان استناد شده می اندازیم :


متن اصلی و عربی حدیث فوق در سفینه البحار :


سفینه البحار و مدینه الحکم و الاثار تالیف حاج شیخ عباس قمی 


صفحه ۱۶۴ باب عجم ( مدح العجم و ما یتعلق بهم )


فس [ادرس منبع : تفسیر الشیخ الاجل علی بن ابراهیم القمی احد مشایخ الکلینی ] وَ لَوْ نَزّلْناه عَلی بعض الْاَعْجَمین فَقَراهُ عَلَیْهِم ما کانوُا بهِ مُومِنینَ [.] قال الصادق علیه السلام لو نزل القران علی عجم ما امنت به العرب و قد نزل علی العرب فامنت به العجم فهذه فضیلة العجم [.]مع [معالی الاخبار للشیخ الصدوق ] عن ضریس بن عبدالملک قال سمعت ابا عبدالله علیه السلام یقول نحن قریش و شیعتنا العرب و عدونا العجم بیان ای العرب الممدوح من کان‌ من شیعتنا و ان کان عجماً والعجم المذموم من کان عدونا و ان کان عربا [.] یمن ط [الصراط المستقیم للشیخ الاجل العالم الفاضل زین الدین علی بن یونس العالمی البیاضی متوفی سنه ۸۷۷ ]۴۷سؤ رای الثانی فی الاعاجم [.]قب [مناقب شهر اشوب] لما ورد سبی الفرس الی المدینه اراد الثانی ان یبیع النساء و ان یجعل الرجال عبید العرب و عزم علی ان یحمل العلیل والضعیف و الشیخ الکبری فی الطواف و حول البیت علی ظهور هم [.] فقال امیر المومنین علیه السلام انّ النبی صلی الله و اله قال اکرموا کریم قوم و ان خالفوکم و هؤلاء الفرس حکمأ کرما فقد القوا الینا السلام و رغبوا فی الاسلام و قد اعتقت منهم لوجه الله حقی و حق بنی هاشم [.] 

 

• تصویر صفحه ۱۶۴ و نیز ادامه مطلب در صفحه ۱۶۵ را می توانید خود زحمت کشیده و بخوانید .سپس به ترجمه متن دقت فرمائید :


 و اگر آن را بر برخى از غیر عرب‏زبانان نازل مى‏کردیم، و [پیامبر] آن را بر ایشان مى‏خواند به آن ایمان نمى‏آوردند.( شعرا ، ۱۹۸ و ۱۹۹ ) امام صادق فرمود :اگر قران بر عجم ( عجمها = غیر عرب ها ) نازل می شد عرب ( اعراب ) به ان ایمان نمی اوردند و لذا بر عرب نازل شد پس عجم به ان ایمان اورد و این ( ایمان اوردن عجم به قران ) فضیلت و برتری است برای عجم . در معالی شیخ صدوق از ضریس بن عبدالملک روایت شده که گفت شنیدم از ابا عبدالله که فرمود ما از قریش هستیم و شیعیان ما از عرب و دشمنان ما از غیر عرب است . بیان ( اشاره به این مطلب است که این قسمت توضیح خود مولف است ) یعنی عربی مورد ستایش است که شیعه ما باشد اگر چه فصیح و دارای بلاغت نباشد و عجمی مذموم ( نکوهش شده ) است که دشمن ما باشند اگر چه از عربهای فصیح باشند *** ۴۷ ناپسندی رای و نظر - سوءتدبیر - خلیفه دوم در باره اعاجم ( غیر عربها ) به نقل از مناقب شهر اشوب : بهنگام ورود اسرای ایرانی به مدینه دومی ( منظور خلیفه دوم ) اراده کرد تا زنان را بفروشد و مردان را عبید ( عبد و نوکر ) عرب قرار دهد تا اینان ، عربهای ضعیف و علیل و پیر را بروی پشت ( بدوش گرفته ) بدور خانه خدا طواف دهند . پس امیر مومنان علی ( ع ) فرمود : رسول خدا فرموده اند که بزرگان اقوام را گرامی دارید حتی اگر با شما مخالفت کنند و این فارسها حکمائی کریم اند پس سلام مرا به انها برسانید و به اسلام راغبشان کنید و لذا من برای رضای خدا از حق خود و بنی هاشم را ازاد می کنم . 


بهتر است چند خط دیگر از کتاب را نیز با هم بخوانیم :


الح ی مج ۲۷۷ و یا اء [نشان از منبع حدیث ...] استدعا المنصور قوماً من الاعاجم لقتل الصادق علیه السلام و اکرامهم للصادق علیه السلام و سجود هم له [.] یاکح ۱۵۷کا [منبع...] عن علی بن اسباط قال قلت للرضا علیه السلام انّ رجلا عنی اخاک ابراهیم فذکر له انّ اباک فی الحیوة و انک ما لا یعلم فقال سبحان الله یموت رسول الله صلی الله علیه و اله و لا یموت موسی قدوالله مضی کما مضی رسول الله تبارک و تعالی لم یزل منذ قبض نبیّه هلّم جرّایمن بهذا الدین علی اولاد الاعاجم و یصرفه عن قرابة نبیّه هلّم جرّا فیعطی هؤلاء و یمنع هؤلاء ...یج لج ۱۹۴[منبع ...] انی عن ابیجعفر علیه السلام قال اصحاب القائم علیه السلام ثلثماه و ثلثه عشر رجلا اولاد العجم بعضهم یحمل فی السحاب نهارا یعرف باسمه و اسم ابیه و نسبه و حلیه و بعضهم نائم علی فراشه فیری فی مکه علی غیر میعاد [.] ۱۹۵ روی الحاکم فی مستدرکه عن ابن عمر قال رسول الله ( ص ) رایت غنما سوداً دخلت فیها غنم کثیربیض فقالوا فما اولته یا رسول الله قال العجم یشرکونکم فی دینکم و انسابکم قالوا العجم یا رسول الله قال لو کان الایمان معلقا بالثریا لنا له رجال من العجم ... 


 چند روایت دیگر ذکر شده که ربطی به موضوع بحث ما ندارد واز انجائیکه در باره فضایل عجم است اشاره ای کرده و می گذریم : حدیثی در باره یاران امام زمان ( عج ) که ۳۱۳ نفرند و تعدادی از انان عجم هستند . مردانی شناخته شده به اصل و نسب که با ابر ها حرکت کنند و در حالی که خوابند در مکه به حضور حضرت می رسند . در حدیث دیگری از حضرت رسول در باب فضیلت عجم نقل کرده گله های سیاهی ( کنایه از لشگر ) می بینم که گله های سفیدی در ان داخل می شوند و از حضرت سوال می شود که سرپرست انها کیست و حضرت می فرمایند عجم ها که در دین و نسب با شما شریک اند . از روی تعجب می پرسند عجم یا رسول الله ؟! و حضرت پاسخ می دهد : اگر در ثریا هم ایمانی وجود داشته باشد مردانی از عجم به ان دست می یابند .


و دو نمونه از رفتار عمر و معاویه با عجم ها در صفحه ۱۶۵ می باشد که یکی از انها به این مضمون است : وقتی عمر از علی ( ع ) شنید که عجم ها یاران رسول خدا هستند دستور به قتل و کشتار انها در جنگ با فارس داد و علی ( ع ) عمر را از این کار منع کرد .

 

و اما معنای چند لغت ( چنانچه به لغتنامه بنده اعتقادی ندارید خود شخصا قبول زحمت کرده و به لغتنامه های عربی مراجعه فرمایید ) :


عجم :غیر عرب ، غیر فصیح ، کسی که لکنت زبان داشته باشد ، زبان نفهم 

 ایّ :کدام ای :یعنی،اری مَن :چه شخصی ،کسیکه ، انکه مِن : از 

کان : بود  اِنْ : حرف شرط  هولاء : اینها اِن کان : حرف نفی  انّ : بدرستیکه 

سوء : بدی ، ناپسند رای : نظر  لمّا : ( حرف استثنا ، حرف شرط ) مگر و لمّا ورد : چون وارد شد ، حین ورود یجعل : قرار دهد 

عزم : قصدکرد  علی : بر ، بر روی 

ظهر : پشت 

ظهور : پشت ها 

 اکرموا : گرامی دارید فقد( تفقد ) : فقدان شی پس از بودن 

القوا : ( از ماده قال ) از قول من بگویید، گفتارم را برسانید  اِلَیْنا : به انان اعتقت : ازاد کردم منهم : از انان سبی : اسیر 

و اما ... :


۱ - اولا مولف کتاب شیخ عباس قمی هست و نه قومی .


۲ - «ابا عبدالله » لقب امام جعفر صادق نیز هست و اتفاقا بیشتر از امام حسین ( ع ) به ایشان اطلاق می شود بخصوص در بین محدثین برای امام جعفر صادق ( ع ) این اطلاق عمومیت دارد .


۳ - در کتاب سفینه البحار ( که یک کتاب حدیثی - موضوعی بترتیب الفبا می باشد )حدیث فوق قید شده ولیکن مولف خود در این کتاب منبع همه احادیث را قید کرده است که مترجم ناشی یا قادر به درک ادرس منبع ( که بصورت مخفف ذکر شده و در مقدمه کتاب از این مخفف ها رمز گشایی شده ) نبوده یا عمداً منبع اصلی را ذکر نکرده است ( چون اگر ذکر می کرد چنین شلم شوربائی را نمی توانست تحویل کسانی چون این دوست عزیز بدهد !!!) 


۴ - این حدیث در باب عجم ، انهم مدح و ستایش عجم نقل شده و نه ذم و نکوهش عجم . پس ایا می توان حدیث فوق را چنین معنا کرد ؟



نتیجه گیری :


مطلب فوق از سه قسمت مجزا تشکیل شده است که بطور مجزا به توضیح هر کدام می پردازیم :


الف ) حدیث « نحن قریش و شیعتنا العرب و عدونا العجم » از امام صادق ( ع ) در بحار نقل شده و از انجایی که شیخ بزرگوار انرا مطابق عقل و وحی ندانسته است بجای اینکه بر جعلی بودن ان تاکید نماید سعی کرده است ( احتمالا به کمک نظرات یک عالم دیگر ) با توضیح اضافه « ای العرب الممدوح من کان من شیعتنا و ان کان عجماً والعجم المذموم من کان عدونا و ان کان عربا » انرا توجیه نماید . 


ب ) اگر به اصل کتاب (تصویر صفحه ۱۶۴ ) مراجعه کنیم در می یابیم که بین فرمایش حضرت امام صادق ( ع ) و عبارت زیر کلمه « بیان » درج شده است که بروی ان خطی بصورت کمان کشیده شده است که معنای خاصی دارد و حاکی از اینست که ادامه مطلب توضیح خود مولف است . بهر حال برای روشن شدن مطلب بار دیگر نظری به ان می اندازیم :


ای العرب الممدوح من کان من شیعتنا و ان کان عجما 


والعجم المذموم من کان عدونا و ان کان عربا 


روشن است که ایشان « ای » به معنای « یعنی » را « روشن است » گرفته که اشکالی ندارد و « من کان من شیعتنا و ان کان » را حذف کرده است و در عبارت زیرین نیز عبارت « و ان کان عربا » را حذف کرده است تا عبارت فوق بدینصورت در آید :


ای العرب الممدوح من العجم


والعجم المذموم من عدونا 


تا بتواند انرا چنین ترجمه نماید :


روشن است که هر عربی از هر ایرانی بهتر و بالاتر 


و هر ایرانی از دشمنان ما هم بدتر است.


ج) مطالب بعدی یعنی « ایرانیها را باید دستگیر کرد و به مدینه آورد ، زنانشان را بفروش رسانید و مردانشان را به بردگی و غلامی اعراب گماشت » در حقیقت یک جمله خبری است و هیچ گوینده ای ندارد بلکه تنها به عزم و اراده عمر بن خطاب اشاره می کند - و هیچ ربطی هم به ائمه شیعه ندارد - که می خواست « زنان را بفروشد و مردان را عبید ( عبد و نوکر ) عرب قرار دهد تا اینان ، عربهای ضعیف و علیل و پیر را بروی پشت ( بدوش گرفته ) بدور خانه خدا طواف دهند » که امیرالمومنین علی ( ع ) مانع می شوند .


توضیح ضروری : از انجائیکه بزبان عربی تسلط ندارم و همین ترجمه را با کمک لغتنامه و فن ترجمه گشتاری ( روش ابداعی چامسکی زبانشناس امریکائی ) ارائه کرده ام ، اصراری ندارم که این دوست عزیز ترجمه بنده را قبول داشته باشد ولی از ایشان استدعا دارم به متن اصلی منبعی که ذکر کرده اند نظری بیاندازند تا بتوانند با انصاف قضاوت نمایند ( هم در مورد حدیث مذکور و هم در باره منبعی که حدیث فوق را بدینصورت بخورد ایشان داده است ) . ضمنا استفاده از نظرات دوستان همفکر شان را توصیه می کنم . بهر حال عقل جمعی از عقل فردی بهتر است .


*** اگر کسی ترجمه بهتری ارائه کند سپاسگذار خواهم شد . 


ملعونین در قرآن

بنام خدا



مقاله زیر عیناً از سایت "چهارده خورشید" گردیده است. مقاله " ملعونین در قرآن و روایات فریقین " آقای حیدرخواه: 

 مقدمه

موضوع لعن یکی از مسائلی است که در اصل جواز آن اختلافی بین مسلمانان نیست.انچه در این میان مورد اختلاف می باشد مصادیق آن هست.واینکه چه کسانی مستحق لعن هستند.و ایا میشود هرکسی را لعن کرد؟

بدون شک ما مسلمانان قران و سنت را بیان کننده حق میدانیم و برای اثبات درستی ویا نادرستی هر ادعایی در نخستین گام به این دو ثقل اکبر مراجعه میکنیم.ما در این مقاله که بنا بر ایجاز واختصار میباشد به محضر قران و روایات خواهیم رفت و کلام خدا ورسولش را در این موضوع که چه کسانی مستحق لعن هستند و اینکه اصلا خدا و پیامبر(ص)چه کسانی را لعن کرده بیان خواهیم کرد .

البته این مساله نیاز به بحث گسترده ای دارد که با توجه به شرایط این مقاله مجال پرداختن به انرا نداریم.از جمله مطرح کردن همه شبهات و جواب از انها.

ما بحث خود را ضمن سه فصل بیان خواهیم کرد.

ودر انتها نیز به نتیجه بحث انشاءالله اشاره میکنیم.

قبل از اغاز بحث لازم میدانم از راهنماییهای استاد بزرگوار جناب اقای لطیفی(دامت برکاته)تقدیرو تشکر کنم.

فصل نخست: تبیین موضوع ملعونین تعریف ملعونین:

ملعونین اسم مفعول است از ماده لعن یلعن:یعنی کسی که مورد لعن واقع شده .

لعن در لغت

لعن در لغت به معناى طرد و دور کردن است:

راغب اصفهانی می­گوید : « لعن به معنای طرد و دور کردن با غضب است . لعن اگر از جانب خدا باشد در آخرت به معنای عقوبت و در دنیا به معنای انقطاع از قبول رحمت و توفیق است . و اگر از انسان باشد به معنای دعا و نفرین و درخواست بر ضرر غیر است.»( مفردات راغب ، ص۴۷۱ ، ماده لعن)

طریحی می­گوید : « لعن به معنای طرد از رحمت است»( مجمع البحرین ، ج۶ ، ص۳۰۹ماده لعن)

ابن اثیر می­گوید : « اصل لعن به معنای طرد و دورکردن از خداست . و از خلق به معنای سبّ و نفرین است».( النهایه ، ج۴ ، ص۳۳۰) غزالى لعن را اینطور تعریف مى کند : لعن عبارت است از طرد و دور کردن و نفرین و دعاى بد.

لعن از نگاه عقلا و عرف

بشر موجودى است که خداى بزرگ او را با ویژگى هایى از دیگر موجودات ممتاز فرموده است; برترین ویژگى انسان عقل و نیروى خرد اوست که عامل شناخت خوبى از بدى و راه در آغاز سال ۲۰۰۴ میلادى در معبدى به سربازان کشته شده در جنگ جهانى دوم اداى احترام کرد روابط این کشور با چین و کره به شدت تیره شد و رفتار او به عنوان حمایت از تجاوز و سلطه مورد نکوهش قرار گرفت.(رک پژوهشی در سب و لعن از نگاه عرف قران سنت:مولف عبدالریم عباس ابادی)

مى کنند. در ادبیات سیاسى و اجتماعى دنیا تأیید یا محکوم نمودن، اهمیت ویژه اى دارد. شاهد این ادعا، آن که پس از گذشت سال هاى زیادى از جنگ میان چین و ژاپن هنگامى که نخست وزیر ژاپن

سعادت از شقاوت است; البته در صورتى که عقل با وحى و دستورات حیات بخش اسلام همراه باشد یافتن راه سعادت قطعى است.

از آنجا که نهاد و عقل بشرى به صورت فطرى، خوبى ها را پسندیده و بدى ها را ناپسند مى داند و پایه بسیارى از قوانین بشرى نیز بر خرد و عقل فطرى انسان بنا نهاده شده است، بدین جهت نیک و بد بودن یک قانون با معیار عقل ارزیابى مى شود چنان که قانون مجازات قاتل و جانى از دیدگاه هیچ عقل و عاقلى بد و ناپسند نیست بلکه رها کردن و عدم مجازات یک جنایتکار ظلم به دیگران و ناپسند است.

از آنجا که عقل فطرى هر انسانى اعمال و رفتار ناپسند را قبیح و زشت مى داند، چنان که خردمندان از هر انسان ظالم و ستمگرى که مرتکب کارهاى ناپسند مى شود اظهار تنفر و بیزارى مى جویند. بر این اساس در تمام کشورها چنین اصول و قوانین عقلى و عقلایى وجود دارد; هر چند ممکن است در برداشت ها و مصادیق اختلافاتى وجود داشته و یا اشتباهایى صورت گیرد. همه آیین ها در یک اصل متفق اند و آن تنفر از افراد گناه آلود و ستمگر مى باشد، هر چند نگاه آنان به گناه و برداشت از آن متفاوت است. از این رو هر آیین بر اساس اصول و باورهاى خود، از کسانى که با آن اصول مخالف کرده و خلاف آن حرکت کنند ابراز تنفر مى نماید و برعکس کسانى را که به آن باورها پایبند باشند دوست دارد. بدین جهت پیروان ادیان و مذاهب طبق این اصل از مقدسات خود دفاع مى نمایند. بنابراین نفرت، بیزارى و لعن ریشه در عقل و فطرت آدمى دارد نه احساسات غیر منطقى.

لعن نوعى محکوم نمودن است و حتى امروزه نیز در سراسر دنیا مردم کارهایى را که نمى پسندند محکوم مى کنند، همچنان که برخى از کارهایى را که مثبت مى دانند تأیید کرده و از آن حمایت می کنند.

فلسفه لعن

از آنچه که در بحث هاى پیش مطرح شد فلسفه لعن روشن مى شود، اما از آنجا که از اهمیت خاصى برخوردار مى باشد به صورت خاص بدان مى پردازیم. نخستین پرسشى که ذهن هر جستجوگر با آن روبرو مى شود این است که چرا لعن ؟ مگر لعن چه ویژگى یا فایده اى دارد؟ و آیا موجب اختلاف، نزاع و درگیرى بین مردم و فرقه هاى گوناگون نمى شود؟ در تبیین فلسفه لعن شایسته است که آیات قرآن را مورد بررسى قرار دهیم. لعن در قرآن نوع دیگرى از مبارزه، برائت و دورى جستن سایر پیامبران الهى و انسان هاى کامل در طول تاریخ از مظاهر شرک و ستمگران بوده است. از مجموعه آیات چنین به دست مى آید که محوریّت ایمان و توحید دو چیز است یکى پذیرش ولایت الهى ـ تولّا ـ و دیگرى برائت و تنفر به عبارت دیگر مبارزه با ولایت شیطان، ستمگران و طاغوتیان. این آیات وظایف مؤمنان را نسبت به خدا، رسول، اولیاى الهى و نسبت به خودشان و دیگر مؤمنان به خوبى روشن مى سازد. از این آیات مى توان فلسفه لعن در اسلام رابه دست آورد. فلسفه لعن را مى توان در چند اصل بیان نمود:

لعن مظهر تبرّى و برائت جستن از کافران و ستمگران است. چرا که یکى از واجبات که در قرآن و سنّت به آن سفارش شده محبت دوستان خدا و بغض دشمنان خداست، و از سویى حب و بغض براى خدا نشانه کمال ایمان است; «من أحب الله و أبغض لله و اعطى لله فهو ممن کمل ایمانه»( وسایل ج۱۱-باب۱۵-ص-۴۳۱)

 کسى که براى خدا دوست بدارد و براى خدا دشمنى ورزد و براى خدا بخشایش کند ایمانش کامل است. روشن است که دشمنى با دشمنان خدا از راه هاى گوناگون ممکن است که یکى از آنها لعن و نفرین است.

۲٫ لعن یک نوع مبارزه با ستمگران است; در زمانى که گروهى مورد ستم قرار گرفته و نمى توانند از حقوق خود دفاع نمایند، راهى جز نفرین و لعن ستمگران ندارند. امروزه مسلمانان جهان از آمریکا به راه هاى گوناگون از جمله لعن و نفرین و یا به عبارت دیگر با شعار مرگ بر آمریکا، ابراز تنفر مى نمایند و این خود افزون بر آن که یک نوع مبارزه است، موجب انسجام و اتحاد مسلمانان مى شود.

۳٫ لعن موجب شناخت حق از باطل مى گردد.

۴٫ لعن موجب بازدارندگى و عبرت آموزى است، به عبارت دیگر موجب گرایش به سوى خوبى ها و ابراز بیزارى از بدى ها مى شود.

تاریخ گویاى این واقعیت است که ستمگران و غارتگران همواره مورد لعن و نفرین توده هاى مردم قرار داشته و پس از مرگ خود نیز جز نام زشت بر جاى نگذاشته اند. از این رو انسان ها بویژه افرادى که زمینه فساد در آنان وجود دارد، گاه با اندیشیدن درباره آینده خود تلاش مى کنند مانند ستمگران تاریخ نباشند. نمونه آن رخداد کربلا و مقایسه شخصیت امام حسین(علیه السلام) با یزید بن معاویه است; چرا که یزید پس از قرن ها جز نام بد و لعن و نفرین چیزى براى خود بر جاى نگذاشته است; در صورتى که امام حسین(علیه السلام) نه تنها همواره مورد سلام و صلوات مردم است بلکه تمام انسان هاى آزاده مى کوشند تا راه، روش و اهداف مقدس ایشان را پى گیرى نمایند.

امام صادق(علیه السلام) در روایتى مى فرمایند: «فأظهروا البراءة و اکثروا من سبهم و القول فیهم و الوقیعة، و باهتوهم کیلا یطمعوا فى الفساد فى الاسلام و یحذرهم الناس و لا یتعلمون من بدعهم…»(همان ج۱۱ص۵۰۸) اهل بدعت و تشکیک را سب و لعن کنید تا طمع نکنند در دین فساد نمایند و همچنین مردم نیز از آنان تأثیر نپذیرند.

از این رو مردم با لعن و نفرین نه تنها سردمداران شر و بدى را از خود دور مى سازند بلکه راه و روش آنان را نیز مذمت نموده و در مقابل راه حق، عدالت و تقوا ترویج مى شود.

قرآن کریم از قول ابراهیم خلیل مى فرماید: (و اذ قال ابراهیم لأبیه و قومه اننّى براء مما تعبدون)زخرف/۲۶* و هنگامى که ابراهیم به (نا)پدرى خود و قومش گفت: من از آنچه شما مى پرستید بیزارم.

در جاى دیگر مى فرماید: (فلمّا تبیین له انّه عدوٌّ لله تبرّ أمنه انّ ابراهیم لأوّاه حلیم) توبه۱۱۴* چون براى ابراهیم روشن شد که او دشمن خداست از او بیزارى جست چرا که ابراهیم شخصى بردبار و خداترس بود.

و نیز: (قد کانت لکم أسوة حسنة فى ابراهیم والذین معه اذ قالوا لقومهم انّا برءاؤا منکم و ممّا تعبدون من دون الله)ممتحنه/۴* براى شما مؤمنان، ابراهیم و همراهان او الگویى بسیار خوب هستند، آنان که به قوم خود گفتند: ما از شما و از آنچه غیر از خدا مى پرستید  بیزاریم.

حقیقت مبارزه و دورى جستن از مظاهر شرک و ظلم، به گونه دیگرى نیز در آیات آمده است که به برخى از آنها اشاره مى شود. این آیات از یک سو مردم را به قرار گرفتن در لواى خدا و رسول که از آن به «ولایت» یا «تولّا» تعبیر مى شود فرا مى خوانند و از سوى دیگر یک نوع هشدار را در بر دارد، یعنى به مسلمانان گوشزد مى کنند که نباید به دشمنان خدا و رسول روى آورند و از خدا و رسول روى برگردانند. از این اصل به «تبرّى» یاد مى شود. بنابراین پذیرش ولایت خدا و رسول از ویژگى هاى مؤمنان به شمار مى آید چنان که برائت و بیزارى با استفاده از راه هاى مناسب نیز از ویژگى هاى مؤمن است.

این آیات به صراحت روشن مى کنند که مؤمنان چه کسانى را نباید دوست داشته باشند و آنان را بر خود مسلط سازند؟ به عبارت دیگر این آیات، مسلمانان را در راستاى دورى و برائت از کافران و ستمگران راهنمایى مى کند.

فصل دوم: لعن در نگاه قرآن و معیار آن

قرآن کریم کتاب هدایت، سازندگى و هم زیستى است و در تمام مسایل مورد نیاز بشر اصول و قواعدى را بیان فرموده است، یکى از دستورات قرآن، تبیین رفتار و کردار بشر و ارتباط انسان ها با یکدیگر است. دستورات اخلاقى اسلام و قرآن در جهت هدایت بشر از یک نگاه عقلى و منطقى برخوردار است، چنان که عقل خوبى و زشتى هر چه را درک نماید شرع نیز براى تأکید بر آن و ارشاد مردم دستور خاصى را بیان مى فرماید. به عبارت دیگر هم چنان که زشتى ظلم، دروغ و تهمت داراى استدلال عقلى است، شرع مقدس نیز مى فرماید: (والله لا یحب الظالمین)ال عمران/۵۷* (و خداوند بیدادگران را دوست نمى دارد) و (ان الله یأمر بالعدل و الاحسان)نحل/۹۰* (در حقیقت خدا به دادگرى و نیکوکارى فرمان مى دهد).

در خصوص لعن نیز دیدگاه قرآن هم سو با نگاه عرفى و عقلانى است و تمایلات طبیعى و فطرى بشر

را تأیید مى فرماید. یعنى همان گونه که عرف، عقلا و عقل، رفتار ظالم و ستمگر، شیطان، کسانى که جلوى رشد و کمال انسان را گرفته و موجب نابودى حرث و نسل مى گردند و نشر دهندگان فساد را محکوم مى نماید و از کسانى که به آنها مبادرت مىورزند بیزارى مى جوید، قرآن نیز این گونه افراد را محکوم و لعن نموده و از مسلمانان خواسته است راه چنین گروه هایى را نپیموده و آنان را از جامعه اسلامى دور  سازند.

مصادیق ملعونین در قران

در اینجا لازم است گروه هاى مختلفى را که قرآن کریم از آنان یاد نموده و مشمول لعن و نفرین قرار گرفته اند، مورد بررسى قرار دهیم.

گروه هایى که مورد لعن واقع شده اند عبارت اند از:

شیاطین;

کافران;

کتمان کنندگان حقایق;

آزار دهندگان رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم);

ستمکاران;

فسادگران در زمین;

نسبت دهندگان دروغ به خداوند بزرگ;

رهبرانى که مردم را به سوى آتش فرا مى خوانند;

نسبت دهندگان به فحشا ـ زنا و … ـ .

شیطان

از آن جا که سرچشمه همه شرور و بدى ها شیطان است و شیطان سمبل ظلم، دروغ، تمرّد و تکبر در برابر حق است، قرآن کریم لعنت الهى را از ابلیس و شیطان آغاز نموده است، چرا که او نخستین متمردى بود که از دستور الهى در سجده بر آدم سرپیچى نمود و مشمول لعن ابدى گردید; (و انّ علیک لعنتى الى یوم الدین)ص/۷۸* لعنت من تا روز قیامت بر تو ـ شیطان ـ است.

آیات فراوانى درباره دورى شیطان از پیشگاه خداوند و رحمت او وجود دارد، البته شایسته توجه است همان گونه که علت رانده شدن شیطان تمرد و سرپیچى از دستور الهى و تکبر در برابر حق بوده، هر کسى خواه از جن یا انس، ویژگى هاى شیطان را داشته باشد، با شیطان تشابه پیدا مى کند و شاید از این جهت گفته شده: «شیاطین جن و انس». بنابراین هر کسى در شرور و بدى غوطهور شود چهره شیطانى به خود مى گیرد و حکم لعن و رانده شدن از درگاه الهى او را در برمى گیرد و همان گونه که شیطان از درگاه الهى رانده شد، انسانى که از ویژگى هاى شیطانى برخوردار باشد مورد لعن الهى قرار مى گیرد.

این مطلب از لعن گروه هاى دیگر نیز به دست مى آید چنان که در آیات دیگر نیز گروه هایى ـ مسلمان یا کافر ـ مورد لعن واقع شده اند که در زندگى فردى و جمعى از ویژگى هاى شیطانى برخوردار بوده اند.

کافران

دومین گروهى که به لعن الهى گرفتار شده اند کافران هستند، یعنى کسانى که به جاى عبودیت و بندگى خداى بزرگ، مانند شیطان از فرمان الهى سرپیچى نموده و به حضرتش کفر ورزیدند و حال آن که هر چه دارند از آفریننده عالم است. در این باره آیات فراوانى وجود دارد; بنگرید:

(ان الله لعن الکافرین و أعدّ لهم سعیراً)احزاب/۶۴* خداى بزرگ کافران را لعنت نموده و براى آنان عذاب سختى را آماده نموده است.

(لعن الذین کفروا من بنى اسرائیل على لسان داود و عیسى بن مریم ذلک بما عصوا و کانوا یعتدون)مائده/۷۸* کافران از بنى اسراییل با زبان داوود و عیسى بن مریم مورد لعن قرار گرفتند، و این نفرین به خاطر معصیت و تجاوزگرى آنان بود.

(انّ الذین کفروا و ماتوا و هم کفار اولئک علیهم لعنة الله و الملائکة و الناس اجمعین)بقره/۱۶۱* همانا کسانى که کفر ورزیدند و در همان کفرشان مردند، لعنت خداوند و همه فرشتگان و مردم بر آنها باد.

(فلمّا جاءهم ما عرفوا کفروا به فلعنة الله على الکافرین)بقره/۸۹* هنگامى که آمد به سوى آنها آنچه که آن را مى شناختند به آن کفر ورزیدند، پس لعنت خداوند بر کافران.

(و قال انّما اتخذتم من دون الله أوثاناً مودة بینکم فى الحیوة الدنیا ثم یوم القیامة یکفر بعضکم ببعض و یلعن بعضکم بعضاً و مأویکم النار و مالکم من ناصرین)عنکبوت/۲۵ ابراهیم گفت: شما غیر از خدا بت هایى براى خود برگزیده اید که مایه دوستى و محبت میان شما و زندگى دنیاست، سپس روز قیامت هر یک بر دیگرى کافر مى شوید و یکدیگر را لعن مى کنید و جایگاه شما آتش است و هیچ یار و یاورى نخواهید داشت.

(یوم تقلب وجوههم فى النار یقولون یا لیتنا أطعنا الله و اطعنا الرسولا و قالوا ربنا انا اطعنا سادتنا و کبراءنا فاضلونا السبیلا ربنا آتهم ضعفین من العذاب و العنهم لعناً کبیراً)احزاب۶۶تا۶۸* در آن روز که صورت هاى آنها در آتش دگرگون خواهد شد ـ از کار خود پشیمان مى شوند ـ و مى گویند اى کاش خدا و پیامبر را اطاعت مى کردیم و مى گویند: پروردگارا! ما از مهتران و بزرگان خود اطاعت کردیم و آنها ما را گمراه ساختند. پروردگارا! آنها را عذاب دو چندان ده و آنها را به لعن بزرگى گرفتار نما.

اهل کتاب

این اصطلاح براى کسانى به کار برده مى شود که به خدا و پاره اى از پیامبرانى که داراى کتاب الهى هستند اعتقاد دارند، در عین حال به پیامبرى خاتم رسولان، حضرت محمد بن عبدالله سر تسلیم فرود نیاورده اند.

قرآن کریم درباره آنان مى فرماید:

(ألم تر الى الذین أوتوا نصیباً من الکتاب یؤمنون بالجبت و الطاغوت و یقولون للذین کفروا هؤلاء أهدى من الذین آمنوا سبیلاً اولئک الذین لعنهم الله و من یلعن الله فلن تجد له نصیراً)نساء/۵۱-۵۲* آیا نمى بینى کسانى که به آنان نصیبى از کتاب داده شده ـ اهل کتاب ـ به جبت و طاغوت ـ بت ها ـ ایمان آورده اند و در مورد کفار مى گویند که راه آنها هدایت کننده تر از راه مؤمنان است. آنها کسانى هستند که خداوند آنها را لعنت مى کند و کسى که خدا لعنتش کند یاورى براى او نمى یابى.

(فبما نقضهم میثاقهم لعناهم وجعلنا قلوبهم قاسیة یحرفون الکلم عن مواضعه و نسوا حظاً مما ذکروا

به)مائده/۱۳* پس چون ـ بنى اسراییل ـ پیمان شکستند، آنان را لعنت کردیم و دل هایشان را سخت گردانیدیم چنان که موعظه در آنها اثر نکرد. آنها کلمات خدا را از جاى خود تغییر مى دادند، و از بهره بزرگ آن کلمات که به آنها پند مى داد ـ در تورات ـ خود را محروم ساختند.

(و قالت الیهود ید الله مغلولة غلت أیدیهم و لعنوا بما قالوا بل یداه مبسوطتان ینفق کیف یشاء…)مائده/۶۴* یهودیان گفتند: دست خدا بسته است، دیگر تغییرى در خلق نمى دهد و چیزى را از عدم به وجود نمى آورد! به واسطه این گفتار دروغ، دست آنها بسته شده و به لعن خدا گرفتار گردیده اند. همانا دو دست خدا گشاده است و هر گونه بخواهد انفاق مى کند.

(ان الذین یکتمون ما انزلنا من البینات و الهدى من بعد ما بیناه للناس من فى الکتاب اولئک یلعنهم الله و یلعنهم اللعنون)بقره/۱۵۹* آن گروه از اهل کتاب که آیات و دلایل روشن و رهنمودى را که فرو فرستادیم ،بعد از آن که براى مردم در کتاب توضیح داده ایم، نهفته مى دارند، آنان را خداوند لعنت مى کند و لعنت کنندگان لعنتشان مى کنند.

آزاردهندگان خدا و رسول خدا

(ان الذین یؤذون الله و رسوله لعنهم الله فى الدنیا و الآخرة و اعدّ لهم عذاباً مهیناً)احزاب/۵۷*همانا کسانى که خداوند و رسولش را اذیت مى کنند خداوند آنها را در دنیا و آخرت لعنت مى فرستد ـ از رحمت خود دور ساخته ـ و براى آنها عذاب خوار کننده اى مهیا کرده است. همچنین پیش از این آیه مى فرماید: (انّ الله و ملائکته یصلّون على النّبى یا ایها الذین آمنوا صلّوا علیه و سلّموا تسلیماً)احزاب/۵۶* ، مقام پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) آن قدر والا و بلند است که آفریدگار عالم هستى و تمام فرشتگانى که تدبیر این جهان به فرمان حق بر عهده آنها گذارده شده است، بر او درود مى فرستند، پس اى آدمیان شما نیز با این پیام جهان هستى هماهنگ شوید و اى کسانى که ایمان آورده اید بر او درود بفرستید و سلام بگویید و در برابر فرمان او تسلیم باشید.

هرگاه صلات، به خدا نسبت داده شود به معناى فرستادن رحمت است، و هرگاه به فرشتگان و مؤمنان منسوب گردد به معناى طلب رحمت مى باشد. از سویى فعل مضارع «یصلّون» بر استمرار دلالت دارد. همچنین درباره چگونگى صلوات بر پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) از خود آن حضرت پرسیده شد، فرمود: «اللهم صلّ على محمد و آل محمد کما صلیّت على ابراهیم انک حمید مجید، و بارک على محمد و آل محمد کما بارکت على ابراهیم و آل ابراهیم انک حمید مجید»(مجمع البیان ذیل ایه و تفسیرنمونه)

آیه (انّ الذین یؤذون الله و رسوله) نقطه مقابل آیه صلوات مى باشد، یعنى کسانى که خدا و پیامبرش را ایذا و اذیت نمایند خداوند آنان را در دنیا و آخرت از رحمت خود دور مى سازد و براى آنان عذاب خوار کننده اى فراهم آورده است.

البته باید توجه نمود که «ایذا»ى خداوند به چه معناست؟ بعضى در این باره گفته اند که ایذاى خداوند به معناى کفر و الحاد است و برخى دیگر مى گویند: همان ایذاى پیامبر و مؤمنان است. آنچه مسلم است ایذا و آزار مفهوم وسیعى دارد; خواه کفر و الحاد باشد و یا نسبت هاى ناروا، تهمت، ایجاد مزاحمت و… چنان که در آیه دیگرى مى فرماید: (انّ ذلکم کان یؤذى النبى)احزاب/۵۳* این کار شما پیامبر را آزار مى دهد. در سوره توبه نیز آمده است: (و منهم الذین یؤذون النّبى و یقولون هو اذن)توبه/۶۱* گروهى از آنها پیامبر را آزار مى دهند و مى گویند او آدم خوش باورى است که گوش به حرف هر کس مى دهد. آنان پیامبر اسلام را به خاطر انعطافى که در برابر سخنان مردم نشان مى داد به خوش باورى و ساده دلى متهم مى کردند.

همچنین در برخى روایات شیعه و اهل سنّت در خصوص مقام حضرت زهرا آمده است رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)فرمود: «فاطمة بضعة منى فمن أغضبها أغضبى» فاطمه پاره تن من است هر کس او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است.(صحیح بخاری ج۵/ص۲۶)

و در جاى دیگر فرمود: «ان فاطمة منّى یؤذینى ما آذاها» فاطمه پاره تن من است هر چه او را آزار دهد مرا مى آزارد.(صحیح مسلم باب فضائل فاطمه )

۲- (اولئک الذین لعنهم الله فأصمهم و اعمى أبصارهم)محمد/۲۹* آنان ـ منافقان ـ را خداوند لعن کرده و گوش و چشمانشان را کور و کر گردانیده است.

قتل عمد مؤمن

(و من یقتل مؤمناً متعمداً فجزاءهُ جهنم خالدا… و غضب الله علیه و لعنه و اعدّ له عذاباً عظیماً)نساء/۹۳* هر کس به عمد مؤمنى را بکشد جزاى او جهنم است که جاودانه در آن خواهد ماند و خدا بر او خشم گیرد، او را لعنت کند و عذابى شدید براى او مهیا ساخته است.

. (فأذن مؤذّن بینهم انّ لعنة الله على الظالمین)اعراف/۴۴* پس ندا داد ندا دهنده اى ـ در بهشت ـ که لعنت خداوند بر ستمگران باد.

(ألا لعنة الله على الظالمین)هود/۱۸* آگاه باشید که لعنت خداوند بر ظالمان و ستمگران  است.

(یوم لا ینفع الظالمین معذرتهم و لهم اللعنة و لهم سوء الدار)غافر/۵۲* در آن روز ستمکاران را پوزششان سود ندهد و براى آنها خشم و لعنت و منزلگاه بدى مهیا شده  است.

(و تلک عادٌ جحدوا بایات ربهم وعصوا رُسُله و اتبعوا أمر کل جبار عنید و أتبعوا فى هذه الدنیا لعنة و یوم القیامة ألا انّ عاداً کفروا ربهم ألا بعداً لعاد قوم هود)هود/۵۹- ۶۰* و این قوم عاد آیات پروردگارشان را انکار کردند و بر رسولان عصیان نموده و از دستور هر فرمانده خیره سرى تبعیت کردند. پس در این دنیا و در روز قیامت نصیبشان لعنت است; همانا قوم عاد به پروردگارشان کفر ورزیدند هان مرگ بر عادیان: قوم هود.

فسادگران در زمین ستمگران

(و یفسدون فى الأرض اولئک لهم اللعنة و لهم سوء الدار)رعد/۲۵* و فساد مى کنند در زمین، برایشان لعنت است و بد جایگاهى.

دروغگویان

(وَ من أظلمُ ممن افترى على الله کذباً اولئک یعرضون على ربهم و یقول الأشهاد و هؤلاء الذین کذبوا على ربهم ألا لعنة الله على الظالمین)هود/۱۸* و کیست ستمکارتر از آنکه بر خدا دروغ بندد، آنان عرضه مى شوند بر پروردگار خویش و شاهدان مى گویند: اینهایند، آنان که بر پروردگار خویش دروغ بستند، همانا لعنت خداوند بر ستمکاران باد.

(فمن حاجّک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابناءکم و نسائنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله على الکاذبین)ال عمران/۶۱* پس هر که با تو در آن ـ حق ـ بعد از آنکه علم آن به تو رسیده محاجه و ستیزه کند، پس بگو بیایید، بخوانیم فرزندان ما و فرزندان شما را و زنان ما و زنان شما را و خودمان و خودتان را. سپس نفرین کنیم و لعنت خداوند را بر دروغ گویان خواستار شویم.

(و الخامسة ان لعنة الله علیه ان کان من الکاذبین)نور/۷* و در مرتبه پنجم بگوید: لعنت خدا بر او باد اگر از دروغ گویان باشد.

رهبرانى که مردم را به آتش فرا مى خوانند

(و جعلنا هم ائمةً یدعون الى النّار و یوم القیامة لا ینصرون و أتبعناهم فى هذه الدنیا لعنة و یوم القیامة هم من المقبوحین)قصص/۴۱-۴۲* و ما آنها را پیشوایانى قرار دادیم که به سوى آتش فرا مى خوانند و روز رستاخیز یارى نخواهند شد. در این دنیا ـ در نتیجه اعمالشان ـ لعنت ابدى نصیبشان کردیم و در روز قیامت از زشت رویانند.

نسبت دهندگان به زنا

(انّ الذین یرمون المحصنات الغافلات المؤمنات لعنوا فى الدنیا و الاخرة و لهم عذاب عظیم)نور/۲۳* کسانى که زنان پاکدامن و بى خبر ـ از هر گونه آلودگى ـ و مؤمن را متهم مى کنند، در دنیا و آخرت از رحمت الهى بدورند، و عذابى بزرگ در انتظار آنان است.

شجره ملعونه در قرآن

(و اذ قلنا لک انّ ربک أحاط بالناس و ما جعلنا الرؤیا التى أریناک الاّ فتنة للناس و الشجرة الملعونة فى القرآن)ا سرا/۶۰* ما آن رؤیایى را که به تو نشان دادیم فقط براى آزمایش مردم بود، همچنین شجره ملعونه را که در قرآن ذکر کردیم.

مقصود از شجره ملعونه یا درخت نفرین شده چیست؟ آیا مقصود از آن درختى است که از رحمت الهى دور شده یا این عبارت کنایى حکایت از واقعیت دیگرى دارد; البته در آیه دیگرى از قرآن مجید از درخت زقوم به فتنه توصیف شده است; (أم شجرة الزقوم انّا جعلناها فتنةً للظالمین)صافات/۶۲-۶۳* (یا درخت زقوم در حقیقت ما آن را براى ستمگران «مایه آزمایش و» عذابى گردانیدیم) اما تنها آیه اى که در آن شجره ملعونه به کار رفته همین آیه است که در آن قصه رؤیا و شجره ملعونه به صورت مجمل بیان شده است.

در مواردى که پیش تر یاد شد شیطان، کافران و… مورد لعن واقع شده اند. همچنین شجره به چیزى گفته مى شود که داراى ساق، ریشه و برگ باشد، از این رو هرگاه گفته شود فلانى از شجره مبارکى است یعنى از اصل و ریشه مبارکى است، چنان که پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)فرمود: «أنا و على من شجرة واحدة»کنزالعمال ج۱۱ص۶۰۸/ح ش۳۲۹۴۳*، من و على از یک درخت هستیم. کسى که در این آیه و آیات دیگر تأمل کند به خوبى در مى یابد که مقصود از شجره ملعونه گروهى هستند که در قرآن مورد لعن قرار گرفته اند. این درخت، رشد و نمو پیدا کرده و داراى شاخه هایى شده است اما اصل و ریشه همه آنها یکى است. این گروه موجب فتنه امت اسلامى مى شوند. و دین و دنیاى مردم را به فساد مى کشانند. این ویژگى تنها بر سه طایفه قابل تطبیق است; اهل کتاب، مشرکان و منافقان.

مشرکان و اهل کتاب در زمان رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)، چه پیش از هجرت و چه پس از آن چنین ویژگى اى نداشتند چنان که آیه (الیوم یئس الذین کفروا من دینکم…)مائده/۳* (امروز کسانى که کافر شده اند از «کارشکنى در»دین شما نومید گردیده اند)ثابت مى کند که مسلمانان از شر آنان در امان بوده اند، اما منافقان همواره به اسلام تظاهر نموده و در بین مسلمانان از راه نسل و یا عقیده نفوذ کردند. این آیه در مقام بیان تسلى و اطمینان دادن به پیامبر است که آنچه در خواب دیده، سنّت الهى است که براى امتحان بندگانش  مى باشد.

برخى از مفسران با استناد به روایت ابن عباس «رؤیا» را «اسرا» و «شجره ملعونه» را «شجره زقوم» دانسته اند. یعنى پس از مراجعت از معراج و انتشار آن، گروهى از مشرکان آن را دروغ دانسته و به استهزا و مسخره گرفتند، چنان که مشرکان پس از بیان شجره زقوم، آن را تکذیب کردند. از این رو چون معراج در بیدارى بوده است این مفسران چاره اى ندیدند جز آن که رؤیا را به رؤیت و دیدن معنا نمایند تا اختصاص به خواب نداشته باشد و گاهى مى گویند رؤیا چیزى است که انسان در شب ببیند خواه در خواب باشد یا بیدارى، برخى گفته اند که معراج در خواب بوده است.

مرحوم علامه طباطبایى مى نویسد: این مطالب هیچ کدام مستند صحیح ندارد.(المیزان ج۱۵ذیل ایه) روایات شیعه و اهل سنّت مدعاى علامه طباطبایى را ثابت مى کند.

سیوطى، از سهل بن سعد روایت مى کند: «قال رأى رسول الله(صلى الله علیه وآله وسلم) بنى فلان ینزون على منبره نزو القردة فساءه ذلک فما استجمع ضاحکاً حتى مات فأنزل الله، و ما جعلنا الرؤیا التى أریناک فتنة للناس»(مجمع الزوائد هیثمی ج۵ص۲۴۳)رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)در خواب دید که فرزندان فلانى مانند میمون از منبر بالا رفته و پایین مى آیند از این جهت ناراحت بود، به گونه اى

که پس از آن خنده بر لب مبارکشان نیامد تا از دنیا رحلت فرمود و خداوند آیه (و ما جعلنا الرؤیا) را نازل فرمود.

همچنین از عبدالله بن عمر روایت مى کند: «ان النبى قال رأیت ولدا لحکم بن أبى العاص على المنابر کأنهم القردة و انزل الله فى ذلک، (و ما جعلنا الرؤیا)»; پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)فرمود: پسران حکم بن ابوالعاص را دیدم که به مانند میمون از منبرها بالا رفته اند، خداوند این آیه را نازل فرمود. در روایت آمده است که پیامبر فرمود: «ویلٌ لأمتى مما فى صلب هذا» (واى بر امتم از آنچه درصلب این مرد «حکم بن ابوالعاص» است)(مسترک حاکم ج۴ص۴۸۱واسدالغابه ج۲ص۳۴)

منافقان

(لئن لم ینته المنافقون و الذین فى قلوبهم مرضٌ و المرجفون فى المدینة لنغرینک بهم ثم لا یجاورونک فیه الاّ قلیلاً ملعونین أینما ثقفوا أخذوا وقتلوا تقتیلاً)احزاب/۶۰و۶۱* اگر منافقان و آنها که در دل هایشان بیمارى است و همچنین آنها که اخبار دروغ و شایعات بى اساس را در مدینه پخش مى کنند، دست از کار خود برندارند، تو را بر ضد آنها مى شورانیم، سپس جز مدت کوتاهى نمى توانند در کنار تو در این شهر بمانند. و از همه جا طرد مى شوند، هر جا یافت شوند گرفته خواهند شد و به قتل خواهند رسید.

ابو هریره مى گوید پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: «رأیت فى النوم بنى الحکم او بنى ابى العاص ینزون على منبرى کما تنزو

...

متاسفانه بعلت مشکلات پیش آمده برای سایت پرشین بلاگ ، قسمت اعظم این مقاله نابود شده است.

با عرض پوزش

بررسی تحریفات مربوط به "زن در قرآن"

بنام خدا


توضیح : این مقاله در وبلاگ بصیر درج شده بود که قسمت اعظم مقاله توسط سایت پرشین بلاگ از بین رفت و جهت استفاده در اینجا نیز درج می گردد.



 

  • آیات زیر با ترجمه ایت الله مکارم شیرازی را با هم بخوانیم :

 آیات


 ترجمه آیات (مکارم )


  بقره : ۲۲۲-۲۲۳

 

 وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْمَحیضِ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِی الْمَحیضِ وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتّى یَطْهُرْنَ فَإِذا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوّابینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرینَ( 222)

نِساؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ فَأْتُوا حَرْثَکُمْ أَنّى شِئْتُمْ وَ قَدِّمُوا ِلأَنْفُسِکُمْ وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ مُلاقُوهُ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنینَ(223)

 و از تو، در باره خون حیض سؤال مى‏کنند، بگو: «چیز زیانبار و آلوده‏اى است( آن رنجى است (براى زنان)) ؛ از این‏رو در حالت قاعدگى، از آنان کناره‏گیرى کنید! و با آنها نزدیکى ننماید، تا پاک شوند! و هنگامى که پاک شدند، از طریقى که خدا به شما فرمان داده، با آنها آمیزش کنید! خداوند، توبه‏کنندگان را دوست دارد، و پاکان را (نیز) دوست دارد.

 زنان شما، محل بذرافشانى ( کشتزار ) شما هستند؛ پس هر زمان که بخواهید ( پس براى کشت فرزند صالح) بدانها نزدیک شوید هرگاه (مباشرت آنان) خواهید ، مى‏توانید با آنها آمیزش کنید. و (سعى نمائید از این فرصت بهره گرفته، با پرورش فرزندان صالح ) اثر نیکى براى خود، از پیش بفرستید! و از خدا بپرهیزید و بدانید او را ملاقات خواهید کرد و به مؤمنان، بشارت ده!

 نساء : ۳۴

الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِما حَفِظَ اللّهُ وَ اللاّتی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبیلاً إِنَّ اللّهَ کانَ عَلِیًّا کَبیرًا(34)

  مردان بر زنان تسلط دارند و از آن جهت که از مال خود نفقه مى‏دهند، پس زنان شایسته، فرمانبردارند و در غیبت شوى عفیفند و فرمان خداى را نگاه مى‏دارند. و آن زنان را که از نافرمانیشان بیم دارید، اندرز دهید و از خوابگاهشان دورى کنید و بزنیدشان. اگر فرمانبردارى کردند، از آن پس دیگر راه بیداد پیش مگیرید. و خدا بلندپایه و بزرگ است.  نساء : ۱۵-۱۶


وَ اللاّتی یَأْتینَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْکُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتّى یَتَوَفّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبیلاً(15)

وَ اللَّذانِ یَأْتِیانِها مِنْکُمْ فَآذُوهُما فَإِنْ تابا وَ أَصْلَحا فَأَعْرِضُوا عَنْهُما إِنَّ اللّهَ کانَ تَوّابًا رَحیمًا(16)


 و از زنان شما کسانى که مرتکب عملى شنیع - زنا - شوند ، علیه آنان چهار شاهد بگیرید ، پس اگر شهود شهادت دادند باید ایشان را در خانه‏ها زندانى کنید ، تا مرگشان فرا رسد و آنان را بگیرد و یا خدا راهى برایشان پدید آورد ( 15 ) .

و آن دو را که این عمل شنیع را مرتکب شوند شکنجه دهید ، اگر توبه کردند و به صلاح آمدند دست از آنان بدارید ، که خدا توبه پذیر مهربان است ( 16 ) .

* توضیح و تفسیر این آیات در ذیل مطلب

 سوره نور : ۶-۱۰


وَ الَّذینَ یَرْمُونَ أَزْواجَهُمْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ شُهَداءُ إِلاّ أَنْفُسُهُمْ فَشَهادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهاداتٍ بِاللّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصّادِقینَ(نور 6)

وَ الْخامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللّهِ عَلَیْهِ إِنْ کانَ مِنَ الْکاذِبینَ(7)

وَ یَدْرَؤُا عَنْهَا الْعَذابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهاداتٍ بِاللّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْکاذِبینَ(8)

وَ الْخامِسَةَ أَنَّ غَضَبَ اللّهِ عَلَیْها إِنْ کانَ مِنَ الصّادِقینَ(9)

وَ لَوْ لا فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اللّهَ تَوّابٌ حَکیمٌ(10)  و کسانى که زنان خود را به زنا متهم مى‏کنند و شاهدى جز خود ندارند، هر یک از آنها را چهار بار شهادت است به نام خدا که از راستگویان است.

 و بار پنجم بگوید که لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگویان باشد.

 و اگر آن زن چهار بار به خدا سوگند خورد که آن مرد دروغ مى‏گوید، حد از او برداشته مى‏شود.

 و بار پنجم بگوید که خشم خدا بر او باد اگر مرد از راستگویان باشد.

 چه مى‏شد اگر فضل و رحمتى که خدا بر شما ارزانى داشته است نمى‏بود؟ و اگر نه این بود که خدا توبه‏پذیر و حکیم است؟

** توضیح جالبی در باره این آیات (مسئله « لعان » )رااز زبان گویای استاد شهید مطهری را در وبلاگ بصیر ( مقاله فوق الاشاره ) خواندیم .


 

  • و اکنون به تفاوت در ترجمه های فوق دقت نمایید :

 ترجمه آیات توسط PICKTHAL ترجمه آیات توسط نویسنده « زن در اسلام »

Your women are a tilth for you (to cultivate) so go to your tilth as ye will, and send (good deeds) before you for your souls, and fear Allah, and know that ye will (one day) meet Him. Give glad tidings to believers, (O Muhammad).

 

II/223:

Your women are a tilth for you (to cultivate). So go to your tilth as ye will

...

 Men are in charge of women, because Allah hath made the one of them to excel the other, and because they spend of their property (for the support of women). So good women are the obedient, guarding in secret that which Allah hath guarded. As for those from whom ye fear rebellion, admonish them and banish them to beds apart, and scourge them. Then if they obey you, seek not a way against them. Lo! Allah is ever High, Exalted, Great. 

 

 

 

IV/34:

Men are in charge of women, because Allah hath made the one of them to excel the other.. As for those from whom ye fear rebellion, admonish them and banish them to beds apart, and scourge them

As for those of your women who are guilty of lewdness, call to witness four of you against them. And if they testify (to the truth of the allegation) then confine them to the houses until death take them or (until) Allah appoint for them a way (through new legislation

And as for the two of you who are guilty thereof, punish them both. And if they repent and improve, then let them be. Lo! Allah is ever relenting, Merciful

***حتی اگر مثل بنده به زبان انگلیسی تسلط ندارید تنها به کلمات و واژه ها دقت فرمایید تا بعد ...  

 

 

IV/15:

(For women) If any one of your women is guilty of lewdness ...confine them until death claims them.

IV/16:

(For Men) If two men among you commit indecency (sodomy) punish them both. If they repent and mend their ways, let them be. Allah is forgiving and merciful.

As for those who accuse their wives but have no witnesses except themselves; let the testimony of one of them be four testimonies, (swearing) by Allah that he is of those who speak the truth;

And yet a fifth, invoking the curse of Allah on him if he is of those who lie

 

 

 

XXIV/6-7:

As for those who accuse their wives but have no witnesses except themselves , let the testimony of one of them be four testimonies

... 

 

*** توضیح ضروری : چنانچه از مقابله دو ترجمه ملاحظه فرمودید ، نویسنده محترم ( یا محترمه ) از ترجمه پیکتال ( PICKTHAL ) استفاده کرده است ( تمامی ترجمه ها ) و حتی ترجمه ایه ۱۵ سوره نساء ترجمه پیکتال می باشد ولی چنانچه به ترجمه آیه ۱۶ نساء توجه فرموده باشید ملاحظه کرده اید که ترجمه ایشان با ترجمه پیکتال کاملا متفاوت است ، چرا ؟!

پیکتال در هر دو مورد زن و مرد از واژه guilty ( گنهکار ) استفاده کرده است و حال انکه نویسنده مذکور برای زنان کما فی السابق ترجمه پیکتال را عینا آورده است ( ترجمه آیه ۱۵ ) ولی در باره مردان سعی کرده است از بکار بردن این واژه طفره رود و بجای ان از واژه sodomy ( انحراف جنسی ،‌ لواط ) استفاده نماید که ابدا در ایه فوق هیچ اثری از واژه ای که بتوان انرا چنین معنی کرد یافت نمی شود . وی به چه علتی در ترجمه این ایه روال خود را بهم زده و از ترجمه پیکتال استفاده نکرده است ؟ 

و نیز در ایه ۱۵نساء ترجمه قسمت پایانی ایه را نیاورده و عملا در ترجمه دست برده و عبارت ... to the houses (  ایشان را در خانه‏ها زندانى کنید ) را حذف وانرا تحریف کرده است . و علتش نیز کاملا معلوم است !

 

*توضیح و تفسیر ایات ۱۵-۱۶ نساء :

 بار دیگر ترجمه فارسی این ایات و نیز ترجمه فارسی ترجمه ایشان را با هم مقابله می کنیم :

 ترجمه فارسی ایه ( مکارم )  ترجمه فارسی ترجمه فوق

 و کسانى از زنان شما که مرتکب زنا مى‏شوند چهار نفر از مسلمانان را به عنوان شاهد بر آنها بطلبید اگر گواهى دادند آنان ( زنان ) را در خانه‏هاى ( خود ) نگاه دارید تا مرگشان فرا رسد یا اینکه خداوند راهى براى آنها قرار دهد . (۱۵)

و آن مردان و زنانى که ( همسر ندارند و ) اقدام به ارتکاب آن عمل ( زشت ) مى‏کنند آنها را آزار دهید ( و حد بر آنها جارى نمائید ) و اگر ( براستى ) توبه کنند و اصلاح نمایند ( به جبران گذشته پردازند ) از آنها درگذرید زیرا خداوند توبه - پذیر و مهربان است .(۱۶)

 

سورهُ نسا آیه 15: زنانی که عمل ناشایست انجام دهند 4 شاهد مسلمان بر آنها بخواهید. چنانچه شهادت دادند آنها را در خانه نگه دارید تا زمان مرگشان فرا رسد.

سورهُ نسا آیه 16: اگر در میان شما دو مرد مبادرت به عمل زشتی کردند. هر دو را مجازات کنید. اگر توبه کردند آنها را به حال خود واگذارید.


 در اینجا نیز مترجم فارسی ضمن اینکه در ترجمه مطلب فوق رعایت امانت را نکرده است و از ترجمه های متداول فارسی استفاده نموده ولی باز هم قسمت پایانی آیه را نیاورده است ( « یا خدا راهی برایشان پدید آورد » نشان دهنده موقتی بودن این ایه است ؛ همان بحث ناسخ و منسوخ ) .

 

گزیده ای از تفسیر نمونه ( جلد سوم - ص ۳۰۷-۳۱۰ ):

و اللاتى یاتین الفاحشة ... واژه فاحشة چنانکه قبلا هم اشاره کرده‏ایم ، در اصل به معنى کار و یا گفتار بسیار زشت است و اگر در مورد زنا و عمل منافى عفت به کار مى‏رود ، نیز بهمین مناسبت است . و این کلمه در 13 مورد در قرآن مجید آمده است ، که گاهى در مورد زنا و گاهى در مورد لواط و گاهى در اعمال زشت ننگین به طور کلى استعمال شده است .

همانطور که غالب مفسران از آیه شریفه فهمیده‏اند ، آیه اشاره به مجازات زنان شوهردارى است که آلوده فحشاء مى‏شوند ، و مى‏گوید : اگر همسران شما آلوده به زنا شدند ، چهار نفر را به عنوان شهود بر این کار دعوت کنید ، اگر چهار نفر به این موضوع گواهى دادند ، آنها را در خانه‏ها محبوس سازید ، تا مرگ آنها فرا رسد . دلیل بر اینکه آیه فوق اشاره به زناى محصنه مى‏کند ، علاوه بر قرینه‏اى که در آیه بعد است ، تعبیر به من نسائکم ( از همسرانتان ) مى‏باشد ، زیرا این تعبیر در مورد همسران در قرآن مکرر وارد شده است ، بنا بر این مجازات عمل منافى عفت براى زنان شوهردار در این آیه حبس ابد تعیین شده است . ولى بلا فاصله مى‏گوید : او یجعل الله لهن سبیلا ( و یا اینکه خداوند راهى براى آنها قرار بدهد ) بنا بر این باید مجازات حبس در باره آنها ادامه یابد ، تا مرگ آنها فرا رسد ، و یا اینکه قانون جدیدى از طرف خداوند براى آنها معین شود . از این تعبیر استفاده مى‏شود که این حکم ، یک حکم موقت بوده ، و از همان آغاز اعلام شده است که در آینده ( پس از آماده شدن محیط و افکار ) حکم جدیدى در باره آنها نازل خواهد شد ، و در آن موقع زنانى که مشمول این قانون شده‏اند ، و هنوز در قید حیات هستند ، طبعا از زندان آزاد خواهند شد ، و مجازات دیگرى نیز در مورد آنها عملى نخواهد گردید ، آزادى آنها از زندان بخاطر الغاى حکم سابق است ، و اما عدم اجراى مجازات جدید در باره آنها بخاطر این است که قانون مجازات شامل مواردى که قبل از آمدن قانون انجام یافته نمى‏گردد ، و به این ترتیب قانون آینده هر چه باشد راهى براى نجات این زندانیان است ، ولى البته این قانون جدید شامل حال تمام کسانى که در آینده مرتکب مى‏شوند خواهد بود ( دقت کنید ) .

 و اما اینکه بعضى احتمال داده‏اند که منظور از جمله او یجعل الله لهن سبیلا این است که خداوند به وسیله دستور آینده در باره سنگسار کردن این گونه افراد ، راهى براى آزادى آنها گشوده است درست نیست ، زیرا هیچگاه با تعبیر لهن سبیلا ( راهى به سود آنان ) سازگار نمى‏باشد چه اینکه اعدام راه نجات نمى‏باشد . زیرا مى‏دانیم قانونى که بعدا در اسلام براى مرتکبین زناى محصنه ، مقرر گردید ، قانون رجم ( سنگسار کردن ) بود . ( این قانون در احادیث پیامبر (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم) به - طور مسلم وارد شده است ، اگر چه در قرآن به آن اشاره‏اى نگردیده است ) . از آنچه در بالا گفتیم ، روشن مى‏شود ، که آیه فوق هرگز نسخ نشده ، زیرا نسخ در مورد احکامى است که از آغاز به صورت مطلق گفته شود ، نه به صورت موقت و محدود ، در حالى که آیه فوق حکم حبس ابد ، را به عنوان یک حکم محدود و موقت ذکر کرده است . و اگر مشاهده مى‏کنیم که در پاره‏اى از روایات تصریح شده ، که آیه فوق به وسیله احکامى که در باره مجازات عمل منافى عفت دارد شده ، نسخ گردیده است ، منظور از آن نسخ اصطلاحى نیست ، زیرا نسخ در زبان روایات به هر گونه تقیید و تخصیص حکم گفته مى‏شود . ( دقت کنید ) .

ضمنا باید توجه داشت که دستور محبوس ساختن اینگونه زنان در خانه‏ها حکمى است که از یک سو به نفع آنهاست زیرا از محبوس ساختن در زندان‏هاى عمومى به مراتب بهتر است ، و از سوى دیگر تجربه نشان داده که زندان‏هاى عمومى اثر عمیقى در آلوده شدن اجتماع دارد زیرا این مراکز معمولا به صورت آموزشگاه بزرگ مفاسد درمى‏آید که افراد مجرم در آنجا تجربیات خود را در معاشرت دائمى توام با وقت وسیع در اختیار یکدیگر مى‏گذارند .

 و اللذان یاتیانها منکم ... سپس در این آیه حکم زنا و عمل منافى عفت غیر محصنه را بیان مى‏کند ، و مى‏فرماید : مرد و زنى که ( همسر ندارند ) و اقدام به ارتکاب این عمل زشت مى‏کنند ، آنها را آزار ( مجازات ) کنید . گرچه در این آیه تصریحى به زناى غیر محصنه نشده ، ولى از آنجا که این آیه دنبال آیه گذشته آمده ، و مجازاتى که براى زنا در این آیه ذکر شده با مجازات آیه گذشته تفاوت دارد ، و از آن خفیف‏تر است استفاده مى‏شود که این حکم در باره آن دسته از مرتکبین زنا است ، که در آیه قبل داخل نبوده‏اند ، و از آنجا که آیه قبل با قرینه‏اى که اشاره شد ، مخصوص زناى محصنه است نتیجه مى‏گیریم ، که این آیه حکم زناى غیر محصنه را بیان مى‏کند . این نکته نیز روشن است که مجازات مذکور در این آیه یک مجازات کلى است ، و آیه 2 سوره نور که حد زنا را یکصد تازیانه براى هر یک از طرفین بیان کرده ، مى‏تواند ، تفسیر و توضیحى براى این آیه بوده باشد ، و بهمین دلیل این حکم نیز نسخ نشده است .

در تفسیر عیاشى از امام صادق (علیه‏السلام) نیز در ذیل این آیه نقل شده ، که فرمود : یعنى البکر اذا اتت الفاحشة التى اتتها هذه الثیب فاذوهما یعنى : منظور از این آیه مرد و زن بى‏همسر است ، که اگر مرتکب عمل منافى عفت شوند ، آنها را باید آزار داد ( و مجازات کرد ) .

بنا بر آنچه گفتیم کلمه اللذان اگر چه تثنیه مذکر است ، منظور از آن ، زن و مرد هر دو مى‏باشد ، و به اصطلاح از باب تغلیب است . جمعى از مفسران احتمال داده‏اند که این آیه در باره عمل زشت لواط بوده باشد ، و آیه قبل را مربوط به مساحقه ( هم‏جنس‏گرائى زنان ) دانسته‏اند ، ولى با توجه به رجوع ضمیر یاتیانها به کلمه فاحشة که در آیه قبل آمده است ، استفاده مى‏شود که نوع عمل منافى عفت که در این آیه آمده ، همانند نوعى است که در آیه قبل مى‏باشد ، بنا بر این یکى را در باره لواط و دیگرى را در باره مساحقه دانستن ، خلاف ظاهر است ( اگر چه هر دو نوع در یک جنس کلى یعنى هم‏جنس گرائى مشترکند ) بنا بر این هر دو آیه در باره زنا است . از این گذشته مى‏دانیم که مجازات لواط در اسلام اعدام است ، نه آزار رساندن و یا تازیانه زدن ، و هیچ دلیلى نداریم که حکم آیه مورد بحث نسخ شده باشد .

فان تابا و اصلحا فاعرضوا عنهما ان الله کان توابا رحیما . در پایان آیه اشاره به مسئله توبه و عفو و بخشش از این گونه گناهکاران کرده ، و مى‏فرماید : اگر آنها براستى توبه کنند و خود را اصلاح نمایند و به - جبران گذشته بپردازند ، از مجازات آنها صرفنظر کنید ، زیرا خداوند توبه‏پذیر و مهربان است . این دستور در حقیقت راه بازگشت را به روى این گونه خطاکاران گشوده است که در صورت توبه و اصلاح ، جامعه اسلامى آنها را با آغوش باز مى‏پذیرد و به صورت یک عنصر طرد شده اجتماع نخواهند بود . ولى البته ( همانطور که در کتب فقهى آمده ) توبه در صورتى صحیح است که قبل از ثبوت جرم در دادگاه اسلامى ، و اقامه شهود ، و صدور حکم دادگاه اسلام ، انجام یافته باشد ، و الا توبه‏اى که بعد از صدور حکم باشد هیچگونه تاثیرى نخواهد داشت . از این حکم ضمنا استفاده مى‏شود که هرگز نباید افرادى را که توبه کرده‏اند در برابر گناهان سابق مورد ملامت قرار داد ، جائى که حکم مجازات و حد شرعى ، با توبه ساقط بشود بطریق اولى باید مردم از گذشته آنها چشم بپوشند ، همچنین کسانى که این حد در باره آنها جارى مى‏شود و بعد از آن توبه مى‏کنند باید مشمول گذشت مسلمانان بوده باشند .


 یا علی مدد