بنام خدا
در سنن ابن ماجه «بابُ ما جاءَ فِی الْبُکاءِ عَلَی الْمَیت» حدیث شماره 1587 مینویسد:
«رسول خدا در تشییع جنازهای شرکت کرد. زنی از کسان متوفّی شرکت کرده بود.
عمر بر آن زن نهیب زد. رسول خدا فرمود: ولش کن ای عمر! چشم گریان و دل داغدار و عهد قریب است.».
از این گونه جریانها در تاریخ زندگی عمر زیاد یافت میشود. حتی نقل کردهاند که:
«عاتکه، همسر عمر، دائماً با او برای رفتن به مسجد در کشمکش بود. عمر نمیخواست او شرکت کند اما او اصرار داشت شرکت کند. عاتکه نمیخواست نهی شوهرش را تمرد کند، عمر هم نمیخواست نهی صریح کند، دلش میخواست وقتی که در مقابل تقاضای عاتکه سکوت میکند عاتکه به مسجد نرود. این بود که در مقابل درخواست عاتکه سکوت میکرد و لب از لب نمیجنبانید. اما عاتکه میگفت به خدا قسم مادامی که صریحاً نهی نکنی خواهم رفت، و میرفت.»
منبع : به نقل از کتاب مساله حجاب شهید مطهری ، الحجاب مودودی صفحه 318 نقل از موطّأ مالک
بنام خدا
پیغمبر اکرم زنان را اجازه میداد که به خاطر حاجتی که دارند بیرون روند و کار خویش را انجام دهند. سوده، دختر زمعه، همسر رسول خدا، زنی بلندبالا بود. یک شب با اجازه رسول خدا از خانه به خاطر کاری بیرون آمد. با اینکه شب بود عمربن الخطاب سوده را به خاطر بلندبالاییاش شناخت. عمر در این جهت تعصب شدیدی داشت و همواره به پیغمبر توصیه میکرد اجازه ندهد زنانش بیرون روند. عمر با لحن خشنی به سوده گفت: تو خیال کردی که ما تو را نشناختیم؟! خیر شناختیم. پس از این در بیرون آمدن خود دقت بیشتری بکن. سوده از همان جا مراجعت کرد و ماجرا را به عرض رسول خدا رساند درحالی که رسول خدا مشغول شام خوردن بود و استخوانی در دستش بود. طولی نکشید که حالت وحی بر آن حضرت عارض شد. پس از بازگشت به حالت عادی فرمود:
انَّهُ قَدْ اذِنَ لَکنَّ أَنْ تَخْرُجْنَ لِحَوائِجِکنَّ..
اجازه داده شد به شما که اگر حاجتی دارید بیرون روید[1]
آنچنانکه مجموعاً از تواریخ و نقلهای حدیثی برمیآید، درمیان صحابه رسول خدا عمربن الخطاب- همچنانکه مقتضای طبیعتهایی خشک و خشن از طراز اوست- در مورد زنان فوق العاده سختگیر و طرفدار خانه نشینی کلی آنها بوده است.
جاحظ در البیان والتبیین جلد 2 صفحه 90 و جلد 3 صفحه 155 از عمر نقل میکند که:
اکثِروا لَهُنَّ مِنْ قَوْلِ «لا» فَانَّ «نَعَمْ» لَیضْریهِنَّ عَلَی الْمَسْأَلَةِ..
بیشتر به زنها «نه» بگویید، زیرا «بلی» آنان را در خواهش جریتر میکند.
در تفسیر کشّاف ذیل آیه 53 سوره احزاب مینویسد:
«عمر خیلی علاقهمند بود که زنان رسول خدا در پرده باشند و بیرون نروند، زیاد این مطلب را به میان میگذاشت. به زنان پیغمبر میگفت: اگر اختیار با من بود چشمی شما را نمیدید. یک روز بر آنان گذشت و گفت آخر شما با سایر زنان فرق دارید همچنانکه شوهر شما با سایر مردان فرق دارد. بهتر است به پرده در شوید.
زینب همسر رسول خدا گفت: پسر خطاب! وحی در خانه ما نازل میشود و آنگاه تو نسبت به ما غیرت میورزی و تکلیف معین میکنی؟!».
استاد مطهری، مسئله حجاب، ص208
۱- صحیح مسلم ج 7/ ص 6 و صحیح بخاری ج 7/ ص 49 و ج 8/ ص 66
بنام خدا
ابتدا ماجرای زیر از زبان مرحوم علامه حسن زاده آملی:
بنده (علامه حسن زاده) حدود سی سال پیش صحبتی با یک ریاضی دان داشتم تا این که کلام کشید به این شکل هندسی (قطاع) (1) من از او، به خاطر غرض الهی که در نظر داشتم، سوال کردم: عزیز من! از این شکل چند حکم هندسی می توان استفاده کرد؟
گفت: شاید هفت تا ده تا حکم.
گفتم: مثلا بیست تا چطور.
گفت: شاید. ممکن است.
گفتم: دویست تا چطور؟
به من نگاه می کرد که آیا دویست حکم هندسی می توان از آن استنباط کرد و توقف کرد.
گفتم: دو هزار چطور؟ همین طور به من نگاه می کرد. گفتم: دویست هزار تا چطور؟
خیال می کرد که من سر مطایبه و شوخی دارم و به مجاز حرف می زنم. بعد به او گفتم: آقا این خواجه نصیرالدین طوسی کتابی دارد به نام "کشف القناع عن اسرار شکل القطاع" و جناب خواجه از این یک شکل، چهار صد و نود و هفت هزار و ششصد و شصت و چهار حکم هندسی استنباط کرده، یعنی قریب نیم میلیون.
بعد به او گفتم: این خواجه نصیر طوسی که راجع به یک شکل هندسی، یک کتاب نوشته و قریب پانصد هزار حکم از آن استنباط کرده، شما آن کتاب و خود خواجه را می شناسی؟
گفت: نخیر.
بعد راجع به شخصیت خواجه مقداری صحبت کردیم و به او گفتم: این خواجه وقتی که در بغداد حالش دگرگون شد و دید دارد از این نشاه به جوار الهی ارتحال می کند، وصیت کرد: مرا از کنار امام هفتم، باب الحوائج الی الله، از این معقل و پناهگاه بیرون نبرید و در عتبه به خاک بسپارید و روی قبرم در پیشگاه امام هفتم؛ مثلا نوشته نشود آیت الله و علامه، این امام است، حجه الله، قرآن ناطق و امام ملک و ملکوت است؛ روی قبر من بنویسید:
جناب نظام الدین نیشابورى در شرح خود بر شرح مجسطى وقتى این احکام را از خواجه نقل مى کند، مى نویسد: تعجب مدار از آیه قرآن که
«و لو ان ما فى الارض من شجره اقلام والبحر یمده من بعده سبعه ابحر مانفدت کلمات الله ان الله عزیز حکیم» (3)
و اگر هر درخت روی زمین (در کف نویسندگان عالم) قلم شود و آب دریا به اضافه هفت دریای دیگر مرکب گردد باز نگارش کلمات خدا ناتمام بماند، که همانا خدا را اقتدار بینهایت و حکمت بیپایان است.)
وقتى از یک شکل هندسى مى شود قریب نیم میلیون حکم استنباط کرد، چه مى پندارید درباره کلمات قرآن.
و اما توضیحات جالب برگرفته از وبلاگ قاصدوون:
"کشف القناع عن اسرار شکل القطّاع" کتاب ارزشمند جناب خواجه نصیر الدین طوسی فیلسوف، منجم، ادیب، فقیه و ریاضیدان عظیم جهان اسلام است.
علتی که این کتاب را منحصر به فرد میکند، هنرنمایی بزرگی است که جناب خواجه در آن به خرج داده است و از یک شکل هندسی به نام "قطّاع" حدود نیم میلیون (497764) حکم هندسی استنباط کرده است. قطاع سطحی در دایره است که با یک کمان و دو وتر مربوط به کمان محدود باشد. (مانند شکل زیر)
برگرفته از qasedoon.blog.ir
بنام خدا
پیشگوئیهاى امام امیرالمؤمنین على بن ابى طالب(ع)درباره حضرت مهدى(ع)
بر اساس « نهج البلاغه » چاپ صبحى صالح
خطبه 100:
« و خلَّف فینا رایةَ الحقِّ ، مَن تَقدَّمها مَرق ، و مَن تَخلَّف عَنها زَهق ، و مَن لَزِمها لَحَق ، دلیلُها مَکیثُ الکَـلام ، بَطـِىءُ القِیام ، سَریعٌ إذا قَام ، فإذا أنتُم أَلَنتم لَه رِقابَکم ، و أَشَرتم إلیه بِـأَصابِعِکم جاءَهُ المَوتُ فذَهَب بِه فَلَبِثتُم بَعدَه ماشاءَ اللهُ ، حتَّى یُطلِعَ اللهُ لَکم مَن یَجمَعُکم ، و یَضُـمُّ نَشرَکم ، فلاتَطمَعوا فِى غَیرِ مُقبِل ، و لاتَیأَسُوا مِن مُدْبِر ، فإنَّ المُدْبرَ عَسى أن تَزِلَّ بِهِ إِحدَى قائِمَتَـیْهِ ، و تَثبُتَ الأُخرَى ، فَتَرجِعَا حتَّى تَثْبُـتا جَمِیعاً »
او ( پیامبر ) پرچم حق را برافراشت و در میان ما به یادگار گذارد; آن کس که از زیر سایه این پرچم پاى پیش نهد از شریعت اسلام خارج گردد; و آن کس که از پیرویش سر باز زند به هلاکت رسد; و سرانجام کسیکه زیر سایه این پرچم به پیش رود راه سعادت پیموده و به آن دست یابد.
پرچمدار این پرچم با شکیبائى و آرامش سخن گوید; و با کندى و تأنى در اجراى کارها بپا خیزد; امّا چون بپا خواست بسى شتاب کند تا به پیروزى نهائى رسد; پس آنگاه که سر در گرو فرمانش نهادید ، و با سرانگشت به سویش اشاره کردید ، دوران او سپرى شده و مرگش فرارسد.
از آن پس ناگزیر مدتى که مشیت الهى اقتضاء کند در انتظار بسر برید ، آنگاه خداوند شخصیتى را برانگیزد تا شما را ( که به اختـلاف و جـدائى گرائیده اید ) جمع کند و پراکندگى شما را سر و سامان بخشد. پس به کسیکه ( چیزیکه ) رو نکرده دل مبندید; و از آن که رو گردانده ناامید مشوید( [3] ).
آگاه باشید که آل محمّد صلَّى الله علیه و آله همانند ستارگان این گنبد مینا باشند; آن هنگام که یکى از آنها غروب کند دیگرى بدرخشد.
گوئى چنان است که در پرتو آل محمد(ص) نعمتهاى الهى را بر شما فراوان و تمام شده مى بینم; و آنچه را که آرزویش را در دل مى پروراندید بدان دست یافتید.
ابن ابى الحدید مى نویسد:امام این خطبه را در سومین جمعه زمامدارى خود ایراد فرمود; و ضمن آن به مطالبى پیرامون احوال خود اشاره کرد.
سپس همچون دیگر شارحان ، بى چون و چرا هدف از ایراد این خطبـه را پیشگـوئى از مهـدى و توصیف آن حضرت دانسته و مى گوید: شخصى را که خدا برمى انگیزد از اهل بیت است; و این سخن اشاره به مهـدى آخرالزمان مى باشد و در نزد ما ( اهل تسنن ) غیر موجود است و از این پس وجود پیدا خواهد کرد; و به عقیده امامیه اکنون موجود مى باشد( [4] ).
خطبه 138:
« یَعطِفُ الهَوى عَلَى الهُدى ، إذا عَطَفُوا الهُدى عَلَى الهَوى ، و یَعطِفُ الرَّأىَ عَلَى القُرآنِ ، إذا عَطَفُوا القرآنَ على الرَّأىِ ، حتَّى تَقُومَ الحَربُ بِکم عَلى ساق ، بادِیاً نَواجِذُها ، مَملُوءَةً أَخْلافُها ، حُلْواً رَضاعُها ، عَلْقَماً عاقِبَتُها »
او هواى نفس را به هدایت و رهنمود الهى بر مى گرداند ، آن هنگام که مردم هدایت الهى را به خواسته هاى نفسانى بر گردانده اند.
و آنگاه که مردم قرآن را تفسیر به رأى کنند او آراء و نظریات را به قرآن گرایش دهد.
ابن ابى الحدید پیرامون این فراز سخنان امام على(ع) مى گوید:
این کلام اشاره به امامى است که خداوند او را در آخرالزمان به وجود مى آورد و همو باشد که در روایات و آثار به او نوید داده شده است ; و مقصود از گرایش به قرآن ، لغو احکام صادره از روى رأى و قیاس ، و منع از عمل بر طبق گمان و تخمین ، و جایگزین کردن عمل بر طبق قرآن است.
و امام(ع) در فراز بعد چنین خاطر نشان مى فرماید که:
رویدادها وحوادث بدانجا منتهى مى شود که جنگ همه را به پا خیزاند ، و همانند حیوان درنده اى که در موقع حمله دهان خود را براى دریدن شکار و بلعیدن آن ، تا آخرین حد باز مى کند به شما نیشخند زند; پستانهاى آن از شیر پر گشته( [5] ); مکیدن شیر آن بس شیرین است ، و سرانجام بس زهرآگین.
امام(ع) این چنین سخن را ادامه مى دهند که:
« أَلا وَ فِى غَد ــ و سَیأْتى غَدٌ بِما لا تَعرِفوُن ــ یَأخُذُ الْوَالِى مِن غَیرِها عُمَّالِها عَلى مَساوِىءِ أَعْمَالِها ، و تُخرِجُ لَهُ الأَرضُ أَفالِیذَ کَبِدِها ، و تُلقِى إِلَیهِ سِلماً مَقالیدَها ، فَیُریکم کیفَ عَدلُ السِّیرةِ ، وَ یُحیِى مَیِّـتَ الکِتابِ و السُّـنَّةِ »
آگاه باشید ، در فردا ـ فردائى که از آمدنش و آنچه همراه دارد نا آگاهید ـ والى و زمامدار ( با این ویژگى که بر اساس وراثت از حکومت هاى قبل ، یا بند و بست با گروهها و احزاب چپ و راست ، یا سرسپردگى به استعمارگران شرق و غرب روى کار نیامده ) ;
کارفرمایان و عمال آن حکومتها را بحسب تجاوزات و خیانتهائى که مرتکب شده اند ، محاکمه نموده ، به کیفر رساند; و زمین پاره هاى جگر خود را براى او بیرون آورد ، و از روى تسلیم و فروتنى کلیدهاى خود ( اختیار گوشه و کنار جهان ) را به سوى او اندازد; و آنگاه او روش زمامدارى و آئین دادگسترى پیامبر را به شما نشان دهد ، و آثار مرده و فراموش شده کتاب و سنّت را دگر بار زنده ، و به اجراء و گسترش در آورد.
ابن ابى الحدید در ذیل این فراز نوشته است:
« أن الوالى یعنى امام الذى یخلقه الله تعالى فى آخر الزمان »
بدون شک مقصود از والى در این عبارت امامى است که خداوند او را در آخر الزمان خلق خواهد کرد.
و علامه قندوزى نیز این فراز از کلام امیرالمؤمنین(ع) را تحت عنوان « فى ایراد الکلمات القدسیة لعلى کرم الله وجهه ، التى ذکرها فى شأن المهدى فى کتاب نهج البلاغه » آورده است( [9] ).
و حاکم در « مستدرک » به نقل از مجاهد از ابن عباس آورده که گفت:
و اما مهدى آنست که پر مى کند زمین را از عدالت ، همچنانکه پر شده باشد از ستم; و در این موقع چهارپایان و درندگان در امنیت بسر خواهند برد; و زمین پاره هاى جگرش را بیرون اندازد.
مجاهد پرسید: پاره هاى جگر زمین چیست؟
ابن عباس پاسخ داد: قطعاتى همانند ستونهائى از طلا و نقره( [10] ).
خطبه 150:
« . . . یا قومِ هذَا إِبانُ وُرودِ کُلِّ مَوعُود ، و دُنُوٍّ مِن طَلعةِ مَا لاَ تَعرفُون. أَلا و إِنَّ مَن أَدرکَها مِنَّا یَسرِى فِیهَا بِسِراج مُنِیر ، و یَحذُو فِیهَا عَلَى مِثالِ الصَّـالِحِین ، لِیَـحُلَّ فِیهَا رِبقاً ، و یُعتِقَ فِیهَا رِقَّاً ، و یَصدَعَ شَعْباً ، و یَشعَبَ صَدعاً ، فِى سِترِة عَنِ النَّاس ، لاَ یُـبصِرُ القَائِفُ أَثَرَهُ ، وَ لَو تَابَعَ نَظَرَهُ . . . »
اى مردم اکنون هنگام فرا رسیدن فتنه هائى است که به شما وعده داده شده; و نزدیک است برخورد با رویدادهائى که حقیقت آن بر شما ناشناخته و مبهم خواهد بود.
دانسته باشید آنکس که از طریق ما ( مهدى موعود منتظر ) به راز این فتنه ها پى برد و آن روزگار را دریابد ، با مشعل فروزان هدایت ره بسپرد ، و به سیره و روش پاکان و نیکان ( پیامبر و امامان معصوم علیهم السلام ) رفتار نماید ، تا در آن گیر و دار گره ها را بگشاید ، و بردگانِ در بند ظلم و خودخواهى و ملّت هاى اسیر استعمار را از بردگى و اسارت برهاند ، توده هاى گمراهى و ستمگرى را متلاشى و پراکنده سازد ، و حق طلبان را گردهم آورد ، و بدیگر عبارت تشکیلات کفر و ستم را بر هم زند و جدائى و تفرقه اسلام و مسلمانان را تبدیل به یکپارچگى نموده و سامان بخشد.
این رهبر ( مدتها بلکه قرنها ) در پنهانى از مردم بسر برد و هر چند دیگران کوشش کنند تا اثرش را بیابند ، نشانى از رد پایش نیابند.
در این هنگام گروهى از مؤمنان براى درهم کوبیدن فتنه ها آماده شوند ، همچون آماده شدن شمشیر که در دست آهنگر صیقل داده شده.
همینان چشمانشان به نور و فروغ قرآن روشن گردد ، موج با شکوه تفسیر قرآن در گوش دلشان طنین انداز شود ، شامگاهان و صبحگاهان جانشان از چشمه حکمت و معارف الهى سیراب گردد.
ابن ابى الحدید پیرامون این سخن مى گوید:
جمله « و دُنُوٍّ مِن طَلعةِ مَا لاَ تَعرفُون » کنایه از پیش آمدهاى مهم و رویدادهاى بى سابقه از قبیل دابة الارض( [11] ) ، دجال ، فتنه ها و کارهاى خارق العاده و وهم انگیز او ، ظهور سفیانى ، و کشتار بیش از حد مردم است.
آنگاه مى نویسد:
امام با ایراد جمله « أَلا و إِنَّ مَن أَدرکَها » بذکر مهدى آل محمد(ص) پرداخته که از کتاب و سنّت پیروى مى کند.
و جمله « فِى سِترة عَنِ النَّاس » بیانگر موضوع پنهانى و غیبت این شخصیت والا مقام مورد اشاره است.
سپس مى گوید:
این موضوع امامیه را در عقیده مذهبى ( ولادت حضرت مهدى(ع) ) سودى نبخشد; هرچند که پنداشته اند سخن امام تصریح به گفته آنها درباره غیبت مهدى است; زیرا جایز است که خداوند این چنین امامى را در آخر الزمان بیافریند و مدتى در پنهانى بسر برد ، و داراى مبلغین و نمایندگانى باشد که دستورات او را به اجرا در آورند ، و از آن پس ظهور نماید و زمام کشورها را بدست گیرد و حکومتها را زیر سلطه خود درآورد و جهان را مسخر فرماید.( [12] )
اکنون توجه خوانندگان رابدین نکته جلب مى نماید که ابن ابى الحدید از یکسو انطباق کلام امیرالمؤمنین(ع) را بر عقیده شیعه درباره حضرت مهدى حجة بن الحسن العسکرى(ع) و ولادت و زنده بودن آن بزرگوار باور نکرده و رد مى کند; و از سوى دیگر جایز و ممکن مى داند که حضرت مهدى(ع) پس از بدنیا آمدن ، مدتى را در حال غیبت و پنهانى بسر برد ، و نمایندگان و مبلغین از طرف حضرتش به وظائف محوله دینى پردازند ; آنگاه ظهور کند و رسماً مشغول به کار گردد.
بدون شکّ این نظریه جز تعصّب ولقمه دور سر گردانیدن ، توجیه دیگرى نمى تواند داشته باشد ;
چه اگر ممکن باشد که آن حضرت بعد از بدنیا آمدن غایب گردد و . . . پس همان نظریه اى را ارائه داده است که شیعه مى گوید ، منتها با یک اختلاف غیر اساسى ;
و آن اینکه شیعه معتقد به ولادت امام زمان در سال 256 هجرى است ، و این اعتقاد مبتنى بر دهها حدیث از ناحیه امامان معصوم علیهم السَّـلام ، و اعترافات بیش از یکصد نفر از مورخان و دانشمندان اهل تسنن است که در مقدمه بدانها اشاره شد.
نیز علامه قندوزى در باب 74 « ینابیع المودّة » این فراز از کلام امام را بعنوان مهدى موعود اسلام و مورد نظر شیعه ایراد نموده است.
نام خدا
مقدمه :
از انجایی که فرقه وهابی بر گرفته از مذهب حنبلی است پس بر ان شدیم تا خلاصه ای از زندگی و تاریخ « احمد بن حنبل » ارائه دهیم بدینمنظور نظر دوستان را به خلاصه ای از « تاریخ زندگانی احمد بن حنبل » از کتاب « حدیث ولایت » - که به بررسی مسند احمد بن حنبل می پردازد - که توسط اقایان احمد خدایی و سید محمود موسوی نژاد تحقیق و نگاشته شده است . و ما در گروه « حق - فدک » ( وبلاگ اصلی ) بر ان شدیم تا شناختی هرچند اجمالی در باره احمد بن حنبل داشته باشیم .
تاریخ زندگانی احمد بن حنبل
احمد بن حنبل بن هلال بن اسد شیبانی اصلا اهل مرو است ولی در بغداد زندگی می کرده است و در همانجا رحل اقامت افکند ...سلسله نسب احمد به ربیعه بن نزار می رسد و نزار جد اعلای پیامبر ( ص ) می باشد ... البته قابل ذکر اینکه یکی از اجداد وی « ذوالثدیه » رهبر خوارج که در جنگ نهروان بدست امیرالمومنین علی بن ابیطالب ( ع ) کشته شد ...
پس از سپری شدن صباوت، احمد به فرا گرفتن سنت و قران پرداخت و از موقعی که با فن نوشتن اشنا شد به یاد گرفتن و حفظ و ضبط احادیث پرداخت و انچه مسلم است وی از ۱۵ سالگی یعنی سال ۱۷۹ مشغول جمع اوری حدیث و تحصیل علم شده ... مکرر سفر می رفته و حدیث فرا می گرفته است که طی مسافرتی در سال ۱۸۷ با شافعی ملاقات کرد . بار دوم شافعی را در بغداد دید و ملازم وی شد و تمام مدتی را که از این پس شافعی در بغداد بود احمد در مجلس درس او حاضر می گشت و می گفت : هرکس دستش با قلم و دوات اشنا باشد شافعی بر گردن او حقی دارد .
نخستین استاد احمد ، ابو معاویه وسطی هشیم بن بشیر سلمی است که احمد بیش از سه سال پیش وی شاگردی کرده است و پس از فوت وی (در سال ۱۸۳ ) جز ء شاگردان و اصحاب شافعی شد .
سروده امام شافعی در باره امام علی ( ع ) :
امام شافعی ، امام یکی از چهار مذهب اهل سنت ( مهمترین مذهب ) می باشد که خود از شاگردان امام جعفر صادق ( ع ) بوده و امامان سایر مذاهب اهل سنت نیز بنوعی شاگرد وی بوده اند .
شافعی در باره امام علی ( ع ) سروده است :
لَوْ اَنّ الْمُرتَضی اَبْدی مَخلّه
لَخَرّ النّاسُ طُرّاً سُجّداً لَهُ
وَفاتَ الشّافعیّ و لَیْسَ یَدری
عَلیّ رَبّهُ ، اَمْ رَبّه الله ؟!
اگر علی مرتضی خود را انطور که بود می شناساند
مردم جهان همه در برابرش سر سجده بر زمین می گذاشتند
شافعی می میرد ولی نمی داند
که خدای او الله است یا علی است ؟!
جل الخالق !!! اگر امام شافعی که خود امام امامان اهل تسنن است چنین بگوید پس باید گفت « اهل تسنن» از « اهل تشیع » ، « شیعه ترند » .
احمد با چهار تن از ائمه شیعه ( امام موسی کاظم ( ع ) تا امام هادی ( ع ) ) معاصر بوده نویسندگان اهل سنت ایشان را بعنوان اساتید حدیث احمد بشمار نیاورده اند و فقط در میان مورخان تنها ابن جوزی معتقد است که احمد از رجال شیعه هم اخذ حدیث کرده و نام عده زیادی را می برد مانند ابن اسحاق و ابو عبدالرحمان و ابو سلیمان کوفی و ... البته دیلمی ، حضرت امام موسی بن جعفر را از اساتید ابن حنبل بشمار می اورد ولی دیلمی شیعه است و انچه اشکال را تقویت می کند اینست که در میان احادیث مسند ( احمد ) ، شاید نتوان حدیثی که تمام رجال مسند شیعه باشند و احمد ان حدیث را بلاواسطه از انها اخذ کرده باشد پیدا نمود .
نهایت دفاعی که می توان از ابن حنبل نمود مخالفت شدید خلفای عباسی در ان زمان با شیعه و ائمه انها بوده است و احمد بن حنبل به واسطه اتهام دوستی خاندان علی ( ع ) تحت تعقیب قرار گرفت و ممکن است این سختگیری باعث شده تا احمد از انها حدیث نقل نکند .
احمد بن حنبل شاگردان زیادی داشته که بنا به قول بعضی مورخین محمد بن اسماعیل بخاری مولف کتاب صحیح بخاری ( به عقیده اهل سنت این کتاب صحیح ترین کتاب بعد از قران است و در مجال بعدی به بررسی ان خواهیم پرداخت ) مسلم بن حجاج نیشابوری مولف صحیح مسلم ( بعقیده اهل سنت در رتبه بعد از صحیح بخاری قرار دارد ) ابو داود سجستانی صاحب کتاب سنن از اصحاب و شاگردان خاص وی بوده اند .
در دورانی که بحث و دعوا و جنگ بر سر « مخلوق » یا « قدیم » بودن قران رونق داشت احمد بن حنبل عقیده به قدیم بودن قران داشت ( بر خلاف شیعه و معتزله که قائل به مخلوق بودن قران بودند ) .
هارون الرشید طرفدار قدیم بودن قران بود و عقیده مندان به مخلوق بودن قران را می کشت و مامون بر خلاف پدرش عقیده بر مخلوق بودن قران داشت و علما را نیز مجبور کرد تا اقرار به مخلوق بودن قران کنند که بجز عده معدودی همه اقرار کردند . در میان این عده معدود که تسلیم رای حکومت نشدند و زندانی شکنجه گردیدند اسم احمد بن حنبل نیز دیده می شود که در زندان هم مقاومت کردند و همه غیر از احمد بن حنبل نابود شدند و پس از فوت مامون ، تسلیم فشار های معتصم عباسی نشد و بدستور معتصم وی را هشتاد تازیانه زدند و ازاد ساختند ضمن اینکه جاحظ در رساله خود و نیز یعقوبی علت ازادی احمد را اقرار و اعتراف احمد ذکر کرده اند ( این خلاصه ای از رفتار حکومت غاصب اسلام رسمی اهل سنت با یکی از دانشمندان و محدثین خودشان بود ، بر سر علمای شیعه چه اوردند باشد برای بعد ... ) .
اما روی کار امدن متوکل عباسی ( همان ملعونی که دشمنی اس با امام علی و خاندانش مشهور است و هم اوست که دستور ویرانی بارگاه حضرت امام حسین - ع - را صادر کرد ) و کمک های وی به ترویج افکار احمد ، باعث شهرت و عظمت احمد بن حنبل شد .
متوکل که رای بر قدیم بودن قران داد ستاره اقبال احمد طلوع کرد و مردم متوجه وی شدند و متوکل نیز در احترام احمد بن حنبل سنگ تمام گذاشت و علاوه بر صله های فراوان ، هر ماه چهار هزار درهم برای وی مقرری تعیین کرد !
سخت گیری متوکل در مورد دوستداران ال علی ( ع ) بحدی بود که حتی گریبان احمد بن حنبل را گرفت . وقتی بدخواهان احمد به متوکل گزارش دادند که وی دوستدار خاندان علی ( ع ) می باشد دستور داد تا خانه احمد بن حنبل را برای کشف مدرک جستجو کنند و عاقبت که هیچ نیافتند خاطر متوکل از ناحیه احمد اسوده شد .
توجه به این موضوع کافی است تا دریابیم که محدثان شیعه در این دوران چه مصائبی را متحمل شده اند.
اما انچه از سیره احمد بر می اید اینست که او از دوستی با متوکل خرسند نبود و سعی می کرد در مجلس او حضور نیابد و هدایای دربار را با اجبار و ترس قبول می کرد و گویا خرج مستمندان می کرد ولی چرا احمد بن حنبل که تا حدی مخالف متوکل بود با فتواهای خود به حکومت متوکل که کاملا حکومت ظلم و جور بود مشروعیت بخشید و اطاعت از او را واجب دانست ؛ او در رسالهای چنین نوشته است :
« فرمان برداری و اطاعت از پیشوایان مسلمین چه افرادی صالح باشند و چه فاسق و تبهکار واجب است و دادن زکات و مالیات های اسلامی به انها جایز می باشد و مالیات دهنده بری الذمه می شود و در پیشگاه خدا مسولیت ندارد .
همچنین گزاردن نماز جمعه پشت سر پیشوای مسلمان - چه عادل و چه فاسق - و پشت سر هر فردی که به عنوان والی معین شده باشد جائز است و هرکس نماز خود را اعاده کند او بدعت گذار است .
هرکس بر ضد یکی از پیشوایان مسلمان که مردم بر او اجتماع کرده و به خلافت او تن داده اند- چه از روی رضا و رغبت و چه به زور و اجبار- قیام کند ، باعث اختلاف در میان مسلمین شده و با دستور پیامبر اسلام ( ص ) مخالفت کرده است ، چنین شخص مهاجم اگر بمیرد به مرگ جاهلی و بیرون از اسلام جان سپرده است . »
[اهل سنت حدیثی دارند بنام عشره مبشره که معتقدند پیامبر به ده نفر از صحابه مژده بهشت داده است و در بین این عده نام طلحه و زبیر نیز دیده می شود . با توجه به این فتوا ی احمد بن حنبل ؛ تکلیف این حدیث که خود این محدث نیز انرا در مسندش اورده است با این فتوا چیست ؟ و بلاخره طلحه و زبیر و نیز عایشه و معاویه و ... که با پیشوای مورد اتفاق مسلمین مخالفت کرده و برعلیه وی قیام کرده اند اهل جنة هستند یا جهنمی ؟ ]
این خلاصه ای بود از بررسی تاریخ زندگی احمد بن حنبل بر گرفته از کتاب « حدیث ولایت به روایت و بررسی مسند احمد بن حنبل شیبانی » که توسط اقایان احمد خدایی و سید محمود موسوی نژاد تحقیق و تالیف شده است .
التماس دعا : مسعود قلعه