برگهایی از تاریخ

فیش برداری از تاریخ ایران و اسلام

برگهایی از تاریخ

فیش برداری از تاریخ ایران و اسلام

درخواست گردن زدن دخترش

بنام خدا

1- در ماجرای صلح حدیبیه اتفاقات تلخی افتاد و «گردن زن» بابی ادبی و تحجر خود حضرت رسول (ص) را رنجاند و در ماجرای پسر سهیل علنا فتنه انگیزی کرد که شاید در خوشبینانه ترین حالت حمل بر تندروی کرد که در مجال بهتری بطور بسیط شرح داده می شود. 


2- از ماجراهای سال نهم هجری ، ماجرای دلگیری پیامبر(ص) از همسران خود می باشد که بنا به دلایلی از آنها کناره گیری کرد و در چهاردیواری  کوچکی درپشت بام که با نردبان رفت و آمد داشته ، خلوت می گزیند و حتی نردبان را بالا می کشد تا کسی مزاحمش نشود .این شایعه که پیامبر زنانش را طلاق داده در جامعه پیچید . روزی عمر به خانه پیامبر مراجعه کرد و پیامبر او را نپذیرفت. عمر عصبانی شد و فریاد زد که شاید رسول خدا گمان می کند که من برای شفاعت حفصه آمده ام . بخدا سوگند اگر رسول خدا فرمان دهند سر حفصه را از تن جدا می کنم.

اینهم نمونه ای دیگر از علاقه مفرط(!) به گردن زنی "گردن زن" ما.

البته تاریخ در جای دیگری هم برای بار دیگر از گردن زنی گردن زن حکایت دارد که برای ثبت در این فیش برداری اضافه می کنم و چون موضوع خیلی معروفی است بصورت کاملا خلاصه اشاره می کنم.

3-وقتی خبر فوت پیامبر اکرم در جامعه مدینه پیچید ، دردم در مسجد النبی با التهاب و اضطراب تمام اجتماع کردند و وقتی موضوع فوت پیامبر به گوش عمر رسید شمشیرش را از نیام کشید و مردم را تهدید کرد:

- هرکس بگوید پیامبر از دنیا رفته است گردنش را می زنم!

مشهور است که ابوبکر جهت سرکشی به خارج از مدینه رفته بود،برگشت و شهر را ملتهب دید و چون عصبانیت عمر را دید (یا شنید) آیه ای از قرآن خواند مبنی بر فوت پیامبر و مردم را آرام کرد.