برگهایی از تاریخ

فیش برداری از تاریخ ایران و اسلام

برگهایی از تاریخ

فیش برداری از تاریخ ایران و اسلام

نظرات ابن تیمیه

بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه :

در مطلب پیشین با زندگی و اثار علمای تراز اول اهل حدیث برادران اهل سنت اشنا شدیم . مولفین صحاح سته ( همگی ایرانی الاصل ) دوستدار اهل بیت بوده و احادیث و روایات متعددی در منقبت اهل بیت ( ع ) در کتابهایشان باز گو کرده اند و بعضی نیز کتاب مستقلی در باب مناقب علی بن ابیطالب ( ع ) برشته تحریر در اورده اند ( از جمله امام احمد حنبل ) .

در نوشته های پیشین نیز در باره ائمه مذاهب اهل سنت مطالبی بیان شد که همگی حاکی از عشق و علاقه اینان نسبت به اهل بیت بود از جمله شعری از امام شافعی که نهایت عشق و ایمان وی به امام علی ( ع ) را می رساند .

با وجود اینهمه علاقه به اهل بیت نزد امامان اهل سنت ، ریشه بی اعتنایی و بعضاً دشمنی و غرض و بغض بعضی از برادران اهل سنت نسبت به اهل بیت پیامبر ( ص ) در کجاست ؟

چگونه است که بعضی ، احادیث متواتری را که بزرگان تراز اول حدیث اهل سنت نقل کرده اند و ائمه اینان نیز به درستی این احادیث و روایات و یا شان نزول ایات تاکید کرده اند و صحه گذاشته اند زیر سوال می برند و براحتی انرا انکار می کنند ؟

ریشه انکار احادیثی چون ؛ حدیث مواخات ، ثقلین و ... و نیز عدم اعتقاد به شفاعت و توسل و ... و شرک دانستن زیارت قبور ائمه و پیامبر ، ... در کجاست ؟

ایا از کسی که در فضیلت معاویه کتاب برشته تحریر در اورده است جز این انتظار می رود ؟ ایا از کسی که یزید بن معاویه را تقدیس می کند جز این انتظار هست ؟ ... اندکی با افکار و اعتقادات ابن تیمیه اشنا شویم :

متن زیر ( البته با تلخیص و مقدار زیادی حذف مطالب غیر مرتبط با هدف این وبلاگ ) ، تماماً از کتاب چهره واقعى ابن تیمیه نوشتهاستاد صائب عبدالحمید گرفته شده است:  

 

 

 

چهره واقعى ابن تیمیه


نوشته : استاد صائب عبد الحمید

ترجمه : سید محمد رضا حسینى نیا

ابن تیمیه کیست ؟


احمد بن عبد الحلیم، ابن عبد السلام، ابن عبد اللّه، ابن خضر،ابن تیمیه، مشهور به «ابن تیمیه» در سال «661. ه. ق» درشهر «حران» به دنیا آمد، ودر سال «728.ه.ق» در زندان قلعه در شهر دمشق از دنیا رفت.

وى مردى تیز هوش و در عین حال تند خو بود وبه خاطر برخى از عقاید وفتاوایش ‏سه بار به زندان افتاد، مجهول النسب است وعرب یاعجم بودن او معلوم نیست. او 67 سال بى آنکه ازدواج کند ، زندگى کرد.

ابن تیمیه تالیفات زیادى را در عقاید و فقه از خود به جاى گذاشت وسالها پس از مرگش، او را پیشواى فرقه وهابیت دانسته‏اند، چرا که آنها عقاید وافکار او را احیا و رواج دادند.

در مطالبى که خواهد آمد، از مهمترین افکار وعقاید وى آگاه خواهیم شد.


۱ ) ابن تیمیه و حدیث:


پیروان ابن تیمیه عقیده دارند او از پیشوایان حدیث بوده است.برخى دیگر شیوه او را در بررسى احادیث نادرست دانسته ومى گویند: او در نقل حدیث دقت‏نداشته وعجول بوده واز تمایلات نفسانى خود پیروى مى‏کرده است.

حال حق با کدامین گروه است؟ پاسخ درست را نه از مقلدان او مى طلبیم ونه ازمخالفان او، بلکه پاسخ را در کلام خود او جستجو مى‏کنیم، چرا که نحوه برخورد اوبا احادیث به روشنى در سخنان او پیدا است. در اینجا نمونه‏هایى از آثار او را درزمینه حدیث مرور مى‏کنیم:


الف ) توسل به نبى اکرم(ص) در دعا :


از برخى صحابه وتابعین احادیثى در باره توسل به نبى اکرم(ص) وارد شده که ابن‏تیمیه آن احادیث را نقل کرده وبر درستى آنها گواهى مى‏دهد. مانند دعاى مشهور« اللهم انى اتوجه الیک بنبیک نبی الرحمة، یامحمد انى اتوجه بک الى ربک وربى‏یرحمنى مما بى » ونظایر آن. وى از بیهقى، ابن سنى و طبرانى عمل پیشینیان به این‏گونه از احادیث را نقل کرده ومى گوید:«این احادیث از پیشینیان و صحابه روایت شده است، مانند دعائى که ابن ابى الدنیادر کتاب مجانى الدعاء آورده است.وآنها این دعاها را مى‏خوانده‏اند، ونیز در کتاب‏المنسک المروزى تالیف امام احمد بن حنبل توسل به پیامبر(ص) نقل گردیده ‏است ».

ولى ابن تیمیه در صفحات آغازین کتاب التوسل والوسیله مى‏گوید: «حتى یک نفر ازصحابه، تابعین ویا دیگر مسلمانان، شفاعت پس از مرگ را از پیامبر درخواست ‏نکرده‏اند وبلکه هیچ چیزى را از پیامبر طلب نکرده‏اند! وهیچ یک از ائمه مذاهب‏این مطلب را در کتب خود نقل نکرده‏اند».

این سخن ابن تیمیه کجا وآنچه وى در ابتداى همین کتاب از ابن ابى الدنیا، احمد بن‏حنبل، ابن سنى، بیهقى و طبرانى در باره توسل به پیامبر(ص) گفته است کجا؟


ب ) زیارت قبر پیامبر وصالحان:


ابن تیمیه در باره زیارت قبر پیامبر اکرم(ص) وقبور پیامبران وصالحان مى‏گوید:«حدیث صحیحى در باره زیارت قبر پیامبر(ص) وحضرت ابراهیم(ع) وجودندارد ».

ابن تیمیه به رغم ضعیف دانستن احادیث نقل شده، حدیث صحیحى را در دو جا ازابن ماجه و دارقطنى در سنن خود آورده نقل کرده است که پیامبر(ص) فرمود: « من‏زارنی بعد مماتی کانما زارنی فی حیاتی».

ابن تیمیه بعد از نقل این حدیث در صحت آن تردید کرده وآن را انکار مى‏کندوسپس مى‏گوید: «در این باره حدیثى از ائمه حدیث وصاحبان سنن نقل نشده‏است».


ج ) تفسیر آیات وشان نزول‏ها.


ابن تیمیه مى‏گوید: «حدیثى که در بیان شان نزول آیه « انما ولیکم اللّه ورسوله والذین‏آمنوا الذین یقیمون الصلوة ویؤتون الزکوة وهم راکعون » در باره صدقه دادن‏ انگشتر از سوى على(ع) در نماز است، به اتفاق علما حدیثى جعلى است.

سپس از تفاسیر سخن به میان آورده ومى‏گوید: «صحیح‏ترین تفاسیر، تفسیر محمدبن جریر طبرى است، او گفتار قدما را با سند صحیح نقل کرده واز راویانى که متهمند حدیثى نقل نکرده است ودر آن کتاب بدعتى هم نیست. ابن تیمیه در باره تفسیربغوى نیز همین نظر را دارد.

طبرى این حدیث را از پنج طریق باسند درست در ذیل آیه (55 سوره مائده) نقل‏کرده است و بغوى نیز پس از نقل این حدیث مى‏گوید: همه مفسران به درستى این‏حدیث اجماع کرده‏اند.

تفسیر این آیه را در تفاسیر طبرى، بغوى، زمخشرى، رازى، ابن مسعود، نسفى، بیضاوى، قرطبى، سیوطی، شوکانى، آلوسى، واسباب نزول واحدى، ملاحظه‏نمائید.


د ) روا بودن یا نبودن لعن یزید بن معاویة:


ابن تیمیه حدیثى از امام احمد بن حنبل آورده ومى‏گوید: « از امام احمد بن حنبل‏ سؤال شد آیا حدیثى از یزید بن معاویه در مسند خود مى‏نویسى؟ امام احمدگفت: نه، شرافتى ندارد، مگر نمى‏دانید یزید با اهل حره چه کرد؟ به امام احمد گفته شد: برخى یزید را دوست مى‏دارند، او اظهار داشت: آیا کسى که‏به خداوند متعال وروز قیامت ایمان دارد، مى‏تواند یزید را دوست بدارد؟ فرزندامام احمد (صالح) از پدر پرسید:

پس چرا یزید را لعن نمى‏کنى؟ امام احمد گفت: آیا تاکنون دیده‏اى پدرت کسى رالعن کند؟»ابن تیمیه این حدیث را نا تمام گذاشته، زیرا امام احمد در ادامه حدیث به لعن یزیدتصریح کرده است.

ابوالفرج ابن الجوزى وبرخى دیگر، در نقل تمام حدیث مى‏گویند: « احمد گفت: چرا کسى که خداوند در کتابش او را لعن کرده، مورد لعن نباشد. از او پرسیدند: خداوند در کدام آیه یزید را لعن کرده است؟ او در جواب، این آیه راتلاوت کرد: « فهل عسیتم ان تولیتم اءن تفسدوا فی الارض وتقطعوا اءرحامکم‏ اءولئک‏الذین لعنهم اللّه فاصمهم واعمى اءبصارهم » وسپس گفت: آیا فسادى از قتل بزرگتر هست؟»

اندیشه ابن تیمیه مانند برق وباد در میان مقلدان وشیفتگان او رواج یافت، بى آنکه‏به خود زحمت دهند وسخنان صحابه را در تفاسیرى همانند تفسیر بغوى، طبرى‏ویا ابن عطیه که مورد پذیرش او هستند، مشاهده کنند.

وباید دانست که همه این کتب تفسیرى پر است از تاویل آیات صفات از سوى‏صحابه وتابعین وپیراسته از تجسیمى است که ابن تیمیه و حشویه معتقدند.


2 - ابن تیمیه واهل البیت


قرآن کریم ورسول اکرم (ص) بیانگر جایگاه رفیعى براى اهل بیت(ع) هستند، مسلمانان هم به تبعیت از قرآن کریم وپیامبر(ص) این مقام ومنزلت را باور دارند و کسى در این باره تردید نمى‏کند مگر اینکه مغرض باشد.

ابن تیمیه در برخى از آثارش، احادیثى را در باره جایگاه رفیع وبرترى اهل بیت بردیگر مردمان نقل واثبات کرده ومى‏گوید: « بنى هاشم افضل قریش هستند،... » که حدیثى صحیح از پیامبر(ص)در این باره مى‏گوید: « همانا خداوند فرزندان اسماعیل را برگزید، واز میان آنان کنانه‏را، وازمیان کنانه، قریش را واز قریش بنى هاشم را ». « مسلم» حدیثى صحیح را از پیامبر در« صحیح » نقل کرده که آن بزرگوار سه مرتبه در غدیر خم فرمود: « در باره اهل بیت،خدا را در نظر داشته باشید ».

در کتب سنن آمده است که عباس به پیامبر شکایت برد که برخى از قریش، بنى‏ هاشم را تحقیر مى‏کنند، پیامبر فرمود:« قسم به کسى که جانم در دست اوست ، قریش به بهشت نمى‏روند مگر اینکه شما را براى خدا وبه خاطر خویشاوندى من ‏دوست داشته باشند». و در ادامه مى‏فرماید:« وقتى که بنى هاشم واهل بیت(ع)افضل خلایق باشند، شکى نیست که اعمال آنها با فضیلت‏ترین اعمال است».

اکنون این سؤال را مطرح مى‏کنیم: عقیده ابن تیمیه در مورد اهل بیت(ع) چیست ‏و موضع همیشگى او در قبال آنها چگونه است؟ ابن تیمیه با صراحت تمام وبدون‏هیچ گونه ابهامى از عقیده‏اش در باره اهل بیت(ع) پرده بر مى‏دارد، عقیده او از میان ‏مطالب ذیل به دست مى‏آید:


الف ) گرایش دائمى به دشمنان اهل بیت(ع) ؛

ابن تیمیه آشکارا به دشمنان اهل بیت(ع) تمایل دارد وباتمام توانى که در جدل،پیچش در گفتار ودو پهلو کردن کلام دارد، از دشمنان اهل بیت دفاع کرده و براى آنها عذر و بهانه مى‏تراشد ودشمنى آنها را با اهل بیت توجیه مى‏کند. وى به خاطر آنهااحادیث پیامبر وسخنان صحابه وتابعین وحقایق

تاریخى را که به حد تواتر رسیده،و علما نیز بر صحت آنها اتفاق نظر دارند، تکذیب مى‏کند وبا شیوه‏اى که علما بلکه‏عوام وساده لوحان از آن مى‏پرهیزند، حقایق تاریخى را وارونه نقل مى‏کند.

ابن تیمیه در این باره سخنان زیادى دارد که این کتاب مختصر گنجایش آنها را ندارد،لذا به بیان برخى از شواهد به طور گذرا بسنده مى‏کنیم.

حافظ ذهبى از اسماعیل بن راهویه معاصر امام احمد بن حنبل نقل کرده است که‏ پیشینان حتى یک حدیث در باره فضائل معاویه را «صحیح» نمى‏دانند، واین درحالى است که ابن تیمیه کتابى را به نام « فضائل معاویه وفی یزید وانه لا یسب » تالیف کرده است‏.

همچنین اهل دمشق از نسائى صاحب سنن درخواست نوشتن فضائل معاویه را کردند، او در جواب گفت: « فضیلتى در باره معاویه نمى‏دانم، جز نفرین معروف‏پیامبر در حق او « لا اشبع اللّه بطنه».

از حسن بصرى در این باره مطالب بیشترى نقل شده است، او مى‏گوید: معاویه چهار خصلت داشت که یکى از آنها براى هلاکت او کافی بود، نخست اینکه او به روى‏امت اسلامى شمشیر کشید وزمام خلافت را بدون مشورت در دست گرفت، درحالى که برخى از صحابه که داراى فضیلت‏هاى زیادى بودند در میان امت وجودداشتند. دوم، تعیین فرزندش یزید به عنوان «خلیفه» در حالى که دائم الخمر بودو حریر مى‏پوشید و بر طنبور مى‏نواخت. سوم، ادعا کرد که «زیاد» فرزند پدرش ابوسفیان است وحال آنکه پیامبر(ص) فرموده بود: « الولد للفراش وللعاهر الحجر».چهارم ، کشتن «حجر بن عدى» واصحابش، واى بر معاویه به خاطر کشتن حجر،واى بر معاویه به خاطر کشتن حجر».

همچنین مطالبى در طعن معاویه، از حضرت على ودیگر ائمه(ع) وابن عباس،عمار، عبادة بن صامت ودیگران نقل شده، که نیازى به گفتن ندارد.

سخنان عمرو بن عاص یار وهمدم معاویه، به تنهائى گواه روشنى است بر اینکه او، مرتکب گناهان کبیره مى‏شده و از دین ومتدینین دورى مى‏جسته است.

اما در باره یزید، در مطالب گذشته دیدیم چگونه ابن تیمیه براى جلوگیرى از لعن براو، حدیث امام احمد بن حنبل را نا تمام گذاشت وحقایق تاریخى وسخنان قدما راتحریف کرد. او براى توجیه کارهاى یزید، دروغهائى به صحابه وتابعین نسبت داده‏ومى‏گوید: « یزید راضى به کشتن امام حسین(ع) نبوده، بلکه پس از کشته شدن اواظهار ناراحتى کرده است».

واکنون باید ببینیم، آیا ابن تیمیه براى اثبات ادعاهاى خود دلیلى همچون اجماع‏صحابه وپیشینان دارد یا سخنى از روى خواسته‏هاى نفسانى گفته است؟

تفتازانى اجماع قدما را در این مساله نقل کرده است، او در کتابش « شرح العقائد النسفیه» مى‏گوید:

« آنها بر جواز لعن قاتلان و کسانى که فرمان به قتل «امام‏» حسین داده‏اند ویا کشتن اورا جایز دانسته‏اند ویا به آن رضایت داشته‏اند، اتفاق نظر دارند. حقیقت مطلب دراین باره آن است که خشنودى یزید از کشتن «امام‏» حسین وآن گاه بشارت دادن به‏این کار واهانت به اهل بیت پیامبر(ص)، خبرى متواتر است گر چه تفصیل آن دراخبار واحد آمده است. ما در باره یزید وکفر وایمانش درنگ نمى‏کنیم، خداوند او ویاران و لشکریانش را لعنت کند».

همچنین ابن تیمیه مى‏گوید: « انتقال سر «امام‏» حسین به شام در زمان یزید، مساله‏ اى ‏بى اساس است» . وسپس اظهار مى‏دارد: « بردن سر «امام‏» حسین به نزد یزیدواینکه او سر را با چوب زده باشد، دروغى بیش نیست».

آیا ابن تیمیه در نقل این مطالب به اخبار راستگویان استناد کرده است؟

ابن تیمیه، به عنوان نمونه از فقها، ومحدثانى راستگو نام برده ومى گوید: « زبیر بن‏بکار و محمد بن سعد مؤلف کتاب طبقات ودیگر کسانى که به داشتن علم فقه‏وآگاهى معروفند، به این گونه مسائل از دیگران داناتر، ودر آنچه نقل مى‏کنند ازدیگران راستگوترند» . سپس مى‏افزاید: « بغوى وابن ابى الدنیا وبرخى دیگر ازمصنفان از دیگران‏اعلم وراستگوترند وعلما در اعلمیت این دو هیچ اختلافى ندارند ».

 اکنون باید دیداین افراد در این باره چه مى‏گویند؟ آیا انتقال سر «امام‏» حسین به شام وچوب زدن ‏یزید بر سر مبارک آن حضرت را تکذیب کرده‏اند؟

ابن تیمیه هیچ مطلبى را از این افراد در این باره نقل نکرده،چون ایشان مطالب انکار شده، توسط ابن تیمیه را قبول دارند، وبراى اثبات آنها به اعتراف خود ابن تیمیه‏ به ‏اسناد ومدارک محکم ومورد اتفاق علما استناد کرده‏اند که به زودى آنها را نقل‏خواهیم کرد .

همه آنچه را که ابن تیمیه از این افراد نقل کرده، این است که:« هیچ یک از کسانى که‏اخبار مربوط به قتل «امام‏» حسین را جمع آورى کرده‏اند مانند ابن ابى الدنیا و بغوى انتقال سر «امام‏» حسین به عسقلان یا قاهره را بیان نکرده‏اند.

 آیا این ادعا خنده دار نیست ؟ آیا این گونه سخنان خلاف واقع از کسى که عالم ویا منسوب به‏اهل علم است، صادر مى‏شود؟

ابن تیمیه مى‏گوید: « یزید خاندان «امام‏» حسین را اسیر نکرده بلکه آنها را گرامى‏ مى‏داشته است».

همچنین مى‏گوید: «یزید از مردان وزنان اهل بیت کسى را اسیر نکرد ».

آیا ابن تیمیه در آنچه گفته است، بر نقل از کسى چه مورد وثوق وچه غیر آن‏ اعتماد کرده است ؟ هر گز، او فقط براى جانبدارى از یزید این سخنان را اظهار داشته‏است.

تاریخ نگاران بر درستى آنچه که ابن تیمیه، آن را انکار کرده اتفاق نظر دارند. ابن ابى‏الدنیا و محمد بن سعد صاحب طبقات، از کسانى هستند که، ابن تیمیه به صحت‏آنچه را که از اخبار مقتل «امام‏» حسین نقل کرده‏اند، تصریح کرده است. این دو، بعداز ذکر قتل «امام‏» حسین وبه غارت بردن لباسها، شمشیر و عمامه حضرت ، گفته‏اند:

« .... ویکى دیگر، لباس فاطمه دختر «امام‏» حسین را ربوده ودیگرى زیور آلات او راو عمر بن سعد سر «امام‏» حسین را براى عبید اللّه بن زیاد فرستاد وزنان وکودکان رابر مرکب سوار کرد، وقتى آنها را از مقابل اجساد شهداء عبور دادند، زینب فریاد زد: یامحمداه! این حسین تو است که بدن برهنه‏اش در خاک وخون غلطیده واعضاى‏بدنش قطعه قطعه شده است... یا محمداه! دخترانت اسیر گشته وفرزندانت کشته‏شده‏اند

ودخترکان بر آنها مى‏گریند.

 از مشاهده این واقعه دوست ودشمن‏ گریستند. آنگاه ابن زیاد، حر بن قیس را به نزد خود خواند و سر «امام‏» حسین و سرهاى دیگر شهدا واصحاب را به وسیله او براى یزید فرستاد، سپس قاصدى از سوى یزید نزدعبید اللّه آمد وبه او دستور داد اموال حسین واهل بیت او را روانه شام کند.

«بعد از ورود اهل بیت به شام‏» یزید دستور داد، على بن الحسین وکودکان وزنان رابه نزد او آوردند. در این هنگام على بن الحسین به او گفت: « اى یزید اگر رسول اللّه مارا در این حال ببیند، چه خواهى گفت؟» یزید دستور داد زنان وکودکان نیز به مجلس‏آیند، آنگاه مردى از اهالى شام برخاست ودر حالى که به فاطمه بنت الحسین اشاره‏ مى‏کرد گفت: یا امیر المؤمنین: این دختر بچه را به من ببخش، فاطمه بنت الحسین‏ نگران شد، چون گمان کرد یزید او را به مرد شامى مى‏بخشد، به پیراهن عمه‏اش‏چنگ زد! زینب رو به مرد شامى کرد وگفت: به خدا قسم خیال مى‏بافى، این دختر،نه مال توست ونه مال یزید. یزید از «سخن زینب‏» خشمگین شد وگفت: تو دروغ‏مى‏گوئى، این دخترک مال من است، اگر بخواهم او را به مرد شامى مى‏بخشم.زینب گفت: هرگز به خدا قسم، خداوند عزوجل، این اختیار را به تو نداده است ‏مگر اینکه از آئین ما خارج شوى ودین دیگرى را بر گزینى. پس از این جریان یزیداهل بیت را به مدینه فرستاد»

این واقعه مورد اتفاق همه مورخان است وهیچ یک از آنان بر خلاف این مطالب،چیزى دیگر نگفته‏اند.

آیا ابن تیمیه که به خاطر جانبدارى از یزید در نقل حقایقى که به تواتر رسیده مورداتفاق اهل حدیث وسیره است، خیانت مى‏ورزد، مى‏تواند مورد اطمینان در دین‏ومسائل دینى باشد؟


ب) تکذیب ابن تیمیه، نسبت به مقام رفیع اهل بیت(ع)؛


ابن تیمیه در این باره سخنان زیادى دارد، که نشانگر تعصب وخشم بى حد واندازه‏او نسبت به اهل بیت(ع) است ونمونه‏هایى از آنها را انتخاب کرده‏ایم، ولى قبل ازآن، آیات واحادیثى را که در صدد بیان جایگاه اهل بیت پیامبران به طورعموم‏واهل بیت پیامبر اسلام به خصوص است مى‏آوریم.

خداوند متعال در باره اهل بیت حضرت ابراهیم(ع) مى‏فرماید: « رحمة اللّه وبرکاته ‏علیکم اءهل البیت انه حمید مجید» وهمچنین پس از ذکر هیجده تن از انبیاء مى‏فرماید: « وکلا فضلنا على العالمین ومن آبائهم وذریاتهم واخوانهم واجتبیناهم ‏وهدیناهم الى صراط مستقیم » ونیز فرموده است: «ان اللّه اصطفى آدم ونوحا وآل ابراهیم وآل عمران على العالمین‏ ذریة بعضها من‏بعض»

ابن تیمیه همه آنچه را که خداوند متعال ورسول گرامى او در باره اهل بیت پیامبران‏ عموما و پیامبر اسلام خصوصا فرموده‏اند نپذیرفته، وآیاتى را چون « ویطعمون‏الطعام على حبه مسکینا ویتیما واءسیرا » و « انما ولیکم اللّه ورسوله والذین آمنوا الذین ‏یقیمون الصلوة ویؤتون الزکوة وهم راکعون » که به اتفاق همه مفسران در مورد اهل‏بیت(ع) و «حضرت‏» على(ع) نازل شده است مورد رد وانکار قرار داده است.

ابن تیمیه همه فضائلى را که در باره حضرت على(ع)، به ویژه آنچه در احادیث‏صحیح گفته شده، تکذیب کرده وحدیث « مواخات»  برادرى پیامبر(ص) با حضرت‏على(ع) را که به صورت متواتر نقل گردیده وسیره نویسان همگى بر صحت آن‏اجماع‏ کرده‏اند دروغ مى‏داند ومى گوید: « حدیث مواخات بى پایه واساس‏است» ! در جایى دیگر مى گوید: « پیامبر با على عهد اخوت نبسته است » ! .

ابن تیمیه با همه فضیلت‏هاى حضرت على(ع) همین‏گونه برخورد کرده است بدون‏اینکه هیچ دلیلى بیاورد ویا سخن او مستند به نقل صحیحى از ائمه مذاهب باشد.این چیزى نیست جز تعصب وهوا پرستى.


ج ) بدگوئى وتوهین ابن تیمیه به اهل بیت(ع)؛


ابن تیمیه همیشه از دشمنان اهل بیت دفاع کرده ومنزلت ومناقب اهل بیت(ع) را تکذیب مى‏کند، از این حد نیز تجاوز کرده، زبانش را در «ناسزاگوئى‏» به اهل بیت‏آزاد مى‏گذارد. امت پیامبر این گونه سخن گفتن را فقط از نواصب سراغ دارند، آنان‏که قلبشان آکنده از خشم وکینه نسبت به اهل بیت(ع) است.

در این قسمت، برخى از سخنان ابن تیمیه در باره اهل بیت را مى‏آوریم:

ابن تیمیه، مصلحت داشتن وجود اهل بیت را انکار کرده، ومى گوید: « از وجود اهل‏بیت، خیر وبرکتى به دست نیامده است.

واین در حالى است که پیامبر(ص) مى‏فرماید: « انی تارک فیکم ما ان تمسکتم بهما لن‏تضلوا بعدی: کتاب اللّه وعترتی اهل بیتی، ولن یفترقا حتى یردا على الحوض» . ودرحدیث دیگرى مى‏فرماید: « انی تارک فیکم الثقلین، اولهما کتاب اللّه فیه الهدى‏ والنور... واهل بیتی، اذکرکم اللّه فی اهل بیتی، اذکرکم اللّه فی اهل بیتی، اذکرکم اللّه فی اهل بیتی ».

ابن تیمیه این احادیث را به گونه مضحکى معنا کرده که حتى ساده لوحان را نیز به‏خنده وا مى دارد... او مى‏گوید: « حدیثى که در صحیح مسلم است اگر پیامبر آن راگفته باشد فقط سفارش به پیروى از قرآن است، وپیامبر به پیروى از اهل بیت فرمان‏نداده است، فقط گفته است: در باره اهل بیتم خدا را به یاد داشته باشید»!

شگفتا! آیا پیامبر(ص) نفرموده است: « انی تارک فیکم الثقلین، اولهما کتاب اللّه » ودرادامه آن اهل بیت را گفته است؟ اگر پیامبر فقط امر به تبعیت از کتاب (قرآن) کرده،پس « ثقل» دوم که در کلام او آمده بود کجاست؟ حقا که پیروى از هواى نفس، انسان‏را کر وکور مى‏کند.

ابن تیمیه براى طعن به حضرت على(ع) به داستان جعلى خواستگارى حضرت ازدختر ابى جهل در همان زمانى که حضرت فاطمه(ع) همسر او بود دست مى‏آویزد.او این داستان دروغین را در چند جا از منهاج السنة تکرار مى‏کند.

گفتنى است این داستان دروغین را دو نفر از نواصب به نامهاى « مسور بن مخرمه» و« کرابیسى» که در بغض على(ع) وانحراف مشهور بوده‏اند، بافته‏اند وحال این دو به‏ویژه کرابیسى در تکریم دشمنان حضرت على واهل بیت(ع) معلوم است‏.

 هرگاه‏نام معاویه در نزد مسور بن مخرمه برده مى‏شد، بر او درود مى‏فرستاد! ودر همان‏حال، هم‏پیمان خوارج بود وآنها در نزد وى گرد مى‏آمدند و به سخنانش گوش ‏مى‏دادند، خوارج به وى منسوب بودند واو را پیشواى خود مى‏دانستند.

آیا پذیرش روایت این گونه افراد معلوم الحال، براى طعن حضرت على(ع) عجیب‏وشبهه برانگیز نیست؟

ابن تیمیه به گمان اینکه مى‏تواند با این داستان ساختگى از مقام ومنزلت آن حضرت ‏بکاهد ویا لا اقل، کینه وبغض درونیش را تسلى بخشد، تمام سعى وتلاش خود را به‏کار گرفته است.

ابن تیمیه در باره جنگهاى حضرت على(ع) مى‏گوید: « على براى وادار کردن مردم‏به اطاعت از خود ونه اطاعت از خدا، مى‏جنگید. وسپس مى‏افزاید: «هر کسى‏معاویه را ظالم بداند از نواصب است، على نیز ستمکار بود، او براى ریاست، بامردم‏جنگید. کسى که به خاطر ریاست واطاعت مردم، انسانها را بکشد، در روى زمین‏گردنکشى وفساد کرده است واین همان کارى است که فرعون مى‏کرد. وخداوندفرموده

است: « تلک الدار الاخرة نجعلها للذین لا یریدون علوا فی الارض ولا فساداوالعاقبة للمتقین» . هشدار که هر کسى در روى زمین، فساد وگردن‏کشى کند، درآخرت سعادتمند نخواهد بود».

به‏دینسان ابن تیمیه در موارد زیادى از کتابش (منهاج السنة) با اهل بیت وجایگاه‏آنها به رویاروئى بر مى‏خیزد.

ابن تیمیه در باره علم حضرت على(ع) سخنانى مى‏گوید که هیچ دانشورى هر چند ‏کمترین بهره را از علم ودانش برده باشد ، آن گونه سخن نمى‏گوید. به عقیده وى:« هیچ یک از ائمه مذاهب چهارگانه « اهل سنن‏» ودیگر فقها به نظرات فقهى علی مراجعه نکرده‏اند. مالک دانش خویش را از اهل مدینه گرفت واهل مدینه، علمشان‏را از على نمى‏گرفتند. ابو حنیفه وشافعى و احمد آراء خود را از ابن عباس مى‏گرفتندو

ابن عباس مجتهدى مستقل بود وهیچ مطلبى را از على نمى‏گرفت».

آرى کردار کسى که پیرو هواى نفس خویش باشد، این گونه است. او را آن قدر به‏پرگویى وا مى دارد تا در امواج عناد غرق شود وخود نیز نداند که چه مى‏گوید ودرنهایت خود را مورد تمسخر دانشمندان ودانش پژوهان قرار دهد. در این میان

تنهاپیروان ابن تیمیه هستند که به سخنان او شدیدتر از قرآن وسنت تمسک مى‏کنند.


امام شافعى در کتاب خود ثابت کرده است که دانش اهالى مدینه در نهایت ازحضرت على(ع) وابن عباس بوده است. وابن قدامه در کتاب مغنى از ابن عباس نقل‏کرده است که: وقتى براى ما ثابت مى‏شد سخنى از على است آن را رها نمى‏کردیم‏وبه سخنى غیر از آن رو نمى آوردیم.

ابن عباس همچنین مى‏گوید: علم، ده قسمت دارد که نه قسمت آن به على(ع) داده‏شده است ودر یک قسمت باقیمانده نیز از همه آگاهتر است .

ابن تیمیه در باره امام حسین سبط شهید پیامبر گرامى اسلام، گفتارى دارد که حتى‏ نظیر آن را در سخنان وعاظ دربار یزید که در زمان حیات وى، خود را «با تملق‏ و چاپلوسى‏» به او نزدیک مى‏کردند، نیز نمى توان یافت.

او در باره قیام امام حسین(ع) مى‏گوید: « خروج وقیام حسین بر ضد یزید، تصمیم‏ نادرستى بوده که مفسده‏اش بیش از مصلحت آن شد. غالبا کسانى که بر ضد سلاطین قیام مى‏کنند، تباهى وفساد قیام آنها بیشتر از خیر وصلاح آنهاست»!

اکنون اى آزادى خواهان وشیفتگان استقلال بدانید شما ظالم ومفسدید وآنچه برشما لازم است تن در دادن به ذلت وخوارى در برابر سلاطین است! شماباید خودرا براى تازیانه دژخیمان وگردنهایتان را براى شمشیر سربازان، آماده سازید. چون‏ ابن تیمیه مى‏گوید: آزادیخواهى عملى بیهوده است وتباهى وفساد آن بیش از خیرآن است!

شگفت است متفکر بزرگى چون مالک بن نبى از این ابتکار بدیع ابن تیمیه غافل‏مانده وآن را در نظریه معروف خود موسوم به « استعمار پذیرى» به کار نگرفته‏است!! « عقاد» در تفسیر این مقوله سخن نیکویى دارد: « اعتقاد به درستى «قیام‏»حسین به معناى بطلان حکومت «یزید» است... معذور دانستن حسین در قیام خودبه معناى گناهکار دانستن یزید است» .

پوشیده نیست چگونه بعضى، حیا وشرم را فراموش مى‏کنند وبا تبرئه حاکم موجود وگناهکار دانستن حاکم قبل، قریحه‏ها را به ابتذال مى کشانند؟

ابن تیمیه در بهانه تراشى براى یزید مى‏گوید: « جرم وگناه یزید، بدتر از جرم وگناه‏بنى اسرائیل نیست، آنها پیامبران را مى‏کشتند وکشتن حسین بدتر از کشتن انبیاء نیست» !!!!

آیا عذر ودستاویزى بدتر از این مى‏توان گفت؟!

 

ضمن عذر خواهی از طولانی شدن مطلب ، از دوستان عزیز خواشمندم نظرات خود را جهت بهتر شدن مطالب وبلاگ اعلام نمایند .

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد