برگهایی از تاریخ

فیش برداری از تاریخ ایران و اسلام

برگهایی از تاریخ

فیش برداری از تاریخ ایران و اسلام

ملعونین در قرآن

بنام خدا



مقاله زیر عیناً از سایت "چهارده خورشید" گردیده است. مقاله " ملعونین در قرآن و روایات فریقین " آقای حیدرخواه: 

 مقدمه

موضوع لعن یکی از مسائلی است که در اصل جواز آن اختلافی بین مسلمانان نیست.انچه در این میان مورد اختلاف می باشد مصادیق آن هست.واینکه چه کسانی مستحق لعن هستند.و ایا میشود هرکسی را لعن کرد؟

بدون شک ما مسلمانان قران و سنت را بیان کننده حق میدانیم و برای اثبات درستی ویا نادرستی هر ادعایی در نخستین گام به این دو ثقل اکبر مراجعه میکنیم.ما در این مقاله که بنا بر ایجاز واختصار میباشد به محضر قران و روایات خواهیم رفت و کلام خدا ورسولش را در این موضوع که چه کسانی مستحق لعن هستند و اینکه اصلا خدا و پیامبر(ص)چه کسانی را لعن کرده بیان خواهیم کرد .

البته این مساله نیاز به بحث گسترده ای دارد که با توجه به شرایط این مقاله مجال پرداختن به انرا نداریم.از جمله مطرح کردن همه شبهات و جواب از انها.

ما بحث خود را ضمن سه فصل بیان خواهیم کرد.

ودر انتها نیز به نتیجه بحث انشاءالله اشاره میکنیم.

قبل از اغاز بحث لازم میدانم از راهنماییهای استاد بزرگوار جناب اقای لطیفی(دامت برکاته)تقدیرو تشکر کنم.

فصل نخست: تبیین موضوع ملعونین تعریف ملعونین:

ملعونین اسم مفعول است از ماده لعن یلعن:یعنی کسی که مورد لعن واقع شده .

لعن در لغت

لعن در لغت به معناى طرد و دور کردن است:

راغب اصفهانی می­گوید : « لعن به معنای طرد و دور کردن با غضب است . لعن اگر از جانب خدا باشد در آخرت به معنای عقوبت و در دنیا به معنای انقطاع از قبول رحمت و توفیق است . و اگر از انسان باشد به معنای دعا و نفرین و درخواست بر ضرر غیر است.»( مفردات راغب ، ص۴۷۱ ، ماده لعن)

طریحی می­گوید : « لعن به معنای طرد از رحمت است»( مجمع البحرین ، ج۶ ، ص۳۰۹ماده لعن)

ابن اثیر می­گوید : « اصل لعن به معنای طرد و دورکردن از خداست . و از خلق به معنای سبّ و نفرین است».( النهایه ، ج۴ ، ص۳۳۰) غزالى لعن را اینطور تعریف مى کند : لعن عبارت است از طرد و دور کردن و نفرین و دعاى بد.

لعن از نگاه عقلا و عرف

بشر موجودى است که خداى بزرگ او را با ویژگى هایى از دیگر موجودات ممتاز فرموده است; برترین ویژگى انسان عقل و نیروى خرد اوست که عامل شناخت خوبى از بدى و راه در آغاز سال ۲۰۰۴ میلادى در معبدى به سربازان کشته شده در جنگ جهانى دوم اداى احترام کرد روابط این کشور با چین و کره به شدت تیره شد و رفتار او به عنوان حمایت از تجاوز و سلطه مورد نکوهش قرار گرفت.(رک پژوهشی در سب و لعن از نگاه عرف قران سنت:مولف عبدالریم عباس ابادی)

مى کنند. در ادبیات سیاسى و اجتماعى دنیا تأیید یا محکوم نمودن، اهمیت ویژه اى دارد. شاهد این ادعا، آن که پس از گذشت سال هاى زیادى از جنگ میان چین و ژاپن هنگامى که نخست وزیر ژاپن

سعادت از شقاوت است; البته در صورتى که عقل با وحى و دستورات حیات بخش اسلام همراه باشد یافتن راه سعادت قطعى است.

از آنجا که نهاد و عقل بشرى به صورت فطرى، خوبى ها را پسندیده و بدى ها را ناپسند مى داند و پایه بسیارى از قوانین بشرى نیز بر خرد و عقل فطرى انسان بنا نهاده شده است، بدین جهت نیک و بد بودن یک قانون با معیار عقل ارزیابى مى شود چنان که قانون مجازات قاتل و جانى از دیدگاه هیچ عقل و عاقلى بد و ناپسند نیست بلکه رها کردن و عدم مجازات یک جنایتکار ظلم به دیگران و ناپسند است.

از آنجا که عقل فطرى هر انسانى اعمال و رفتار ناپسند را قبیح و زشت مى داند، چنان که خردمندان از هر انسان ظالم و ستمگرى که مرتکب کارهاى ناپسند مى شود اظهار تنفر و بیزارى مى جویند. بر این اساس در تمام کشورها چنین اصول و قوانین عقلى و عقلایى وجود دارد; هر چند ممکن است در برداشت ها و مصادیق اختلافاتى وجود داشته و یا اشتباهایى صورت گیرد. همه آیین ها در یک اصل متفق اند و آن تنفر از افراد گناه آلود و ستمگر مى باشد، هر چند نگاه آنان به گناه و برداشت از آن متفاوت است. از این رو هر آیین بر اساس اصول و باورهاى خود، از کسانى که با آن اصول مخالف کرده و خلاف آن حرکت کنند ابراز تنفر مى نماید و برعکس کسانى را که به آن باورها پایبند باشند دوست دارد. بدین جهت پیروان ادیان و مذاهب طبق این اصل از مقدسات خود دفاع مى نمایند. بنابراین نفرت، بیزارى و لعن ریشه در عقل و فطرت آدمى دارد نه احساسات غیر منطقى.

لعن نوعى محکوم نمودن است و حتى امروزه نیز در سراسر دنیا مردم کارهایى را که نمى پسندند محکوم مى کنند، همچنان که برخى از کارهایى را که مثبت مى دانند تأیید کرده و از آن حمایت می کنند.

فلسفه لعن

از آنچه که در بحث هاى پیش مطرح شد فلسفه لعن روشن مى شود، اما از آنجا که از اهمیت خاصى برخوردار مى باشد به صورت خاص بدان مى پردازیم. نخستین پرسشى که ذهن هر جستجوگر با آن روبرو مى شود این است که چرا لعن ؟ مگر لعن چه ویژگى یا فایده اى دارد؟ و آیا موجب اختلاف، نزاع و درگیرى بین مردم و فرقه هاى گوناگون نمى شود؟ در تبیین فلسفه لعن شایسته است که آیات قرآن را مورد بررسى قرار دهیم. لعن در قرآن نوع دیگرى از مبارزه، برائت و دورى جستن سایر پیامبران الهى و انسان هاى کامل در طول تاریخ از مظاهر شرک و ستمگران بوده است. از مجموعه آیات چنین به دست مى آید که محوریّت ایمان و توحید دو چیز است یکى پذیرش ولایت الهى ـ تولّا ـ و دیگرى برائت و تنفر به عبارت دیگر مبارزه با ولایت شیطان، ستمگران و طاغوتیان. این آیات وظایف مؤمنان را نسبت به خدا، رسول، اولیاى الهى و نسبت به خودشان و دیگر مؤمنان به خوبى روشن مى سازد. از این آیات مى توان فلسفه لعن در اسلام رابه دست آورد. فلسفه لعن را مى توان در چند اصل بیان نمود:

لعن مظهر تبرّى و برائت جستن از کافران و ستمگران است. چرا که یکى از واجبات که در قرآن و سنّت به آن سفارش شده محبت دوستان خدا و بغض دشمنان خداست، و از سویى حب و بغض براى خدا نشانه کمال ایمان است; «من أحب الله و أبغض لله و اعطى لله فهو ممن کمل ایمانه»( وسایل ج۱۱-باب۱۵-ص-۴۳۱)

 کسى که براى خدا دوست بدارد و براى خدا دشمنى ورزد و براى خدا بخشایش کند ایمانش کامل است. روشن است که دشمنى با دشمنان خدا از راه هاى گوناگون ممکن است که یکى از آنها لعن و نفرین است.

۲٫ لعن یک نوع مبارزه با ستمگران است; در زمانى که گروهى مورد ستم قرار گرفته و نمى توانند از حقوق خود دفاع نمایند، راهى جز نفرین و لعن ستمگران ندارند. امروزه مسلمانان جهان از آمریکا به راه هاى گوناگون از جمله لعن و نفرین و یا به عبارت دیگر با شعار مرگ بر آمریکا، ابراز تنفر مى نمایند و این خود افزون بر آن که یک نوع مبارزه است، موجب انسجام و اتحاد مسلمانان مى شود.

۳٫ لعن موجب شناخت حق از باطل مى گردد.

۴٫ لعن موجب بازدارندگى و عبرت آموزى است، به عبارت دیگر موجب گرایش به سوى خوبى ها و ابراز بیزارى از بدى ها مى شود.

تاریخ گویاى این واقعیت است که ستمگران و غارتگران همواره مورد لعن و نفرین توده هاى مردم قرار داشته و پس از مرگ خود نیز جز نام زشت بر جاى نگذاشته اند. از این رو انسان ها بویژه افرادى که زمینه فساد در آنان وجود دارد، گاه با اندیشیدن درباره آینده خود تلاش مى کنند مانند ستمگران تاریخ نباشند. نمونه آن رخداد کربلا و مقایسه شخصیت امام حسین(علیه السلام) با یزید بن معاویه است; چرا که یزید پس از قرن ها جز نام بد و لعن و نفرین چیزى براى خود بر جاى نگذاشته است; در صورتى که امام حسین(علیه السلام) نه تنها همواره مورد سلام و صلوات مردم است بلکه تمام انسان هاى آزاده مى کوشند تا راه، روش و اهداف مقدس ایشان را پى گیرى نمایند.

امام صادق(علیه السلام) در روایتى مى فرمایند: «فأظهروا البراءة و اکثروا من سبهم و القول فیهم و الوقیعة، و باهتوهم کیلا یطمعوا فى الفساد فى الاسلام و یحذرهم الناس و لا یتعلمون من بدعهم…»(همان ج۱۱ص۵۰۸) اهل بدعت و تشکیک را سب و لعن کنید تا طمع نکنند در دین فساد نمایند و همچنین مردم نیز از آنان تأثیر نپذیرند.

از این رو مردم با لعن و نفرین نه تنها سردمداران شر و بدى را از خود دور مى سازند بلکه راه و روش آنان را نیز مذمت نموده و در مقابل راه حق، عدالت و تقوا ترویج مى شود.

قرآن کریم از قول ابراهیم خلیل مى فرماید: (و اذ قال ابراهیم لأبیه و قومه اننّى براء مما تعبدون)زخرف/۲۶* و هنگامى که ابراهیم به (نا)پدرى خود و قومش گفت: من از آنچه شما مى پرستید بیزارم.

در جاى دیگر مى فرماید: (فلمّا تبیین له انّه عدوٌّ لله تبرّ أمنه انّ ابراهیم لأوّاه حلیم) توبه۱۱۴* چون براى ابراهیم روشن شد که او دشمن خداست از او بیزارى جست چرا که ابراهیم شخصى بردبار و خداترس بود.

و نیز: (قد کانت لکم أسوة حسنة فى ابراهیم والذین معه اذ قالوا لقومهم انّا برءاؤا منکم و ممّا تعبدون من دون الله)ممتحنه/۴* براى شما مؤمنان، ابراهیم و همراهان او الگویى بسیار خوب هستند، آنان که به قوم خود گفتند: ما از شما و از آنچه غیر از خدا مى پرستید  بیزاریم.

حقیقت مبارزه و دورى جستن از مظاهر شرک و ظلم، به گونه دیگرى نیز در آیات آمده است که به برخى از آنها اشاره مى شود. این آیات از یک سو مردم را به قرار گرفتن در لواى خدا و رسول که از آن به «ولایت» یا «تولّا» تعبیر مى شود فرا مى خوانند و از سوى دیگر یک نوع هشدار را در بر دارد، یعنى به مسلمانان گوشزد مى کنند که نباید به دشمنان خدا و رسول روى آورند و از خدا و رسول روى برگردانند. از این اصل به «تبرّى» یاد مى شود. بنابراین پذیرش ولایت خدا و رسول از ویژگى هاى مؤمنان به شمار مى آید چنان که برائت و بیزارى با استفاده از راه هاى مناسب نیز از ویژگى هاى مؤمن است.

این آیات به صراحت روشن مى کنند که مؤمنان چه کسانى را نباید دوست داشته باشند و آنان را بر خود مسلط سازند؟ به عبارت دیگر این آیات، مسلمانان را در راستاى دورى و برائت از کافران و ستمگران راهنمایى مى کند.

فصل دوم: لعن در نگاه قرآن و معیار آن

قرآن کریم کتاب هدایت، سازندگى و هم زیستى است و در تمام مسایل مورد نیاز بشر اصول و قواعدى را بیان فرموده است، یکى از دستورات قرآن، تبیین رفتار و کردار بشر و ارتباط انسان ها با یکدیگر است. دستورات اخلاقى اسلام و قرآن در جهت هدایت بشر از یک نگاه عقلى و منطقى برخوردار است، چنان که عقل خوبى و زشتى هر چه را درک نماید شرع نیز براى تأکید بر آن و ارشاد مردم دستور خاصى را بیان مى فرماید. به عبارت دیگر هم چنان که زشتى ظلم، دروغ و تهمت داراى استدلال عقلى است، شرع مقدس نیز مى فرماید: (والله لا یحب الظالمین)ال عمران/۵۷* (و خداوند بیدادگران را دوست نمى دارد) و (ان الله یأمر بالعدل و الاحسان)نحل/۹۰* (در حقیقت خدا به دادگرى و نیکوکارى فرمان مى دهد).

در خصوص لعن نیز دیدگاه قرآن هم سو با نگاه عرفى و عقلانى است و تمایلات طبیعى و فطرى بشر

را تأیید مى فرماید. یعنى همان گونه که عرف، عقلا و عقل، رفتار ظالم و ستمگر، شیطان، کسانى که جلوى رشد و کمال انسان را گرفته و موجب نابودى حرث و نسل مى گردند و نشر دهندگان فساد را محکوم مى نماید و از کسانى که به آنها مبادرت مىورزند بیزارى مى جوید، قرآن نیز این گونه افراد را محکوم و لعن نموده و از مسلمانان خواسته است راه چنین گروه هایى را نپیموده و آنان را از جامعه اسلامى دور  سازند.

مصادیق ملعونین در قران

در اینجا لازم است گروه هاى مختلفى را که قرآن کریم از آنان یاد نموده و مشمول لعن و نفرین قرار گرفته اند، مورد بررسى قرار دهیم.

گروه هایى که مورد لعن واقع شده اند عبارت اند از:

شیاطین;

کافران;

کتمان کنندگان حقایق;

آزار دهندگان رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم);

ستمکاران;

فسادگران در زمین;

نسبت دهندگان دروغ به خداوند بزرگ;

رهبرانى که مردم را به سوى آتش فرا مى خوانند;

نسبت دهندگان به فحشا ـ زنا و … ـ .

شیطان

از آن جا که سرچشمه همه شرور و بدى ها شیطان است و شیطان سمبل ظلم، دروغ، تمرّد و تکبر در برابر حق است، قرآن کریم لعنت الهى را از ابلیس و شیطان آغاز نموده است، چرا که او نخستین متمردى بود که از دستور الهى در سجده بر آدم سرپیچى نمود و مشمول لعن ابدى گردید; (و انّ علیک لعنتى الى یوم الدین)ص/۷۸* لعنت من تا روز قیامت بر تو ـ شیطان ـ است.

آیات فراوانى درباره دورى شیطان از پیشگاه خداوند و رحمت او وجود دارد، البته شایسته توجه است همان گونه که علت رانده شدن شیطان تمرد و سرپیچى از دستور الهى و تکبر در برابر حق بوده، هر کسى خواه از جن یا انس، ویژگى هاى شیطان را داشته باشد، با شیطان تشابه پیدا مى کند و شاید از این جهت گفته شده: «شیاطین جن و انس». بنابراین هر کسى در شرور و بدى غوطهور شود چهره شیطانى به خود مى گیرد و حکم لعن و رانده شدن از درگاه الهى او را در برمى گیرد و همان گونه که شیطان از درگاه الهى رانده شد، انسانى که از ویژگى هاى شیطانى برخوردار باشد مورد لعن الهى قرار مى گیرد.

این مطلب از لعن گروه هاى دیگر نیز به دست مى آید چنان که در آیات دیگر نیز گروه هایى ـ مسلمان یا کافر ـ مورد لعن واقع شده اند که در زندگى فردى و جمعى از ویژگى هاى شیطانى برخوردار بوده اند.

کافران

دومین گروهى که به لعن الهى گرفتار شده اند کافران هستند، یعنى کسانى که به جاى عبودیت و بندگى خداى بزرگ، مانند شیطان از فرمان الهى سرپیچى نموده و به حضرتش کفر ورزیدند و حال آن که هر چه دارند از آفریننده عالم است. در این باره آیات فراوانى وجود دارد; بنگرید:

(ان الله لعن الکافرین و أعدّ لهم سعیراً)احزاب/۶۴* خداى بزرگ کافران را لعنت نموده و براى آنان عذاب سختى را آماده نموده است.

(لعن الذین کفروا من بنى اسرائیل على لسان داود و عیسى بن مریم ذلک بما عصوا و کانوا یعتدون)مائده/۷۸* کافران از بنى اسراییل با زبان داوود و عیسى بن مریم مورد لعن قرار گرفتند، و این نفرین به خاطر معصیت و تجاوزگرى آنان بود.

(انّ الذین کفروا و ماتوا و هم کفار اولئک علیهم لعنة الله و الملائکة و الناس اجمعین)بقره/۱۶۱* همانا کسانى که کفر ورزیدند و در همان کفرشان مردند، لعنت خداوند و همه فرشتگان و مردم بر آنها باد.

(فلمّا جاءهم ما عرفوا کفروا به فلعنة الله على الکافرین)بقره/۸۹* هنگامى که آمد به سوى آنها آنچه که آن را مى شناختند به آن کفر ورزیدند، پس لعنت خداوند بر کافران.

(و قال انّما اتخذتم من دون الله أوثاناً مودة بینکم فى الحیوة الدنیا ثم یوم القیامة یکفر بعضکم ببعض و یلعن بعضکم بعضاً و مأویکم النار و مالکم من ناصرین)عنکبوت/۲۵ ابراهیم گفت: شما غیر از خدا بت هایى براى خود برگزیده اید که مایه دوستى و محبت میان شما و زندگى دنیاست، سپس روز قیامت هر یک بر دیگرى کافر مى شوید و یکدیگر را لعن مى کنید و جایگاه شما آتش است و هیچ یار و یاورى نخواهید داشت.

(یوم تقلب وجوههم فى النار یقولون یا لیتنا أطعنا الله و اطعنا الرسولا و قالوا ربنا انا اطعنا سادتنا و کبراءنا فاضلونا السبیلا ربنا آتهم ضعفین من العذاب و العنهم لعناً کبیراً)احزاب۶۶تا۶۸* در آن روز که صورت هاى آنها در آتش دگرگون خواهد شد ـ از کار خود پشیمان مى شوند ـ و مى گویند اى کاش خدا و پیامبر را اطاعت مى کردیم و مى گویند: پروردگارا! ما از مهتران و بزرگان خود اطاعت کردیم و آنها ما را گمراه ساختند. پروردگارا! آنها را عذاب دو چندان ده و آنها را به لعن بزرگى گرفتار نما.

اهل کتاب

این اصطلاح براى کسانى به کار برده مى شود که به خدا و پاره اى از پیامبرانى که داراى کتاب الهى هستند اعتقاد دارند، در عین حال به پیامبرى خاتم رسولان، حضرت محمد بن عبدالله سر تسلیم فرود نیاورده اند.

قرآن کریم درباره آنان مى فرماید:

(ألم تر الى الذین أوتوا نصیباً من الکتاب یؤمنون بالجبت و الطاغوت و یقولون للذین کفروا هؤلاء أهدى من الذین آمنوا سبیلاً اولئک الذین لعنهم الله و من یلعن الله فلن تجد له نصیراً)نساء/۵۱-۵۲* آیا نمى بینى کسانى که به آنان نصیبى از کتاب داده شده ـ اهل کتاب ـ به جبت و طاغوت ـ بت ها ـ ایمان آورده اند و در مورد کفار مى گویند که راه آنها هدایت کننده تر از راه مؤمنان است. آنها کسانى هستند که خداوند آنها را لعنت مى کند و کسى که خدا لعنتش کند یاورى براى او نمى یابى.

(فبما نقضهم میثاقهم لعناهم وجعلنا قلوبهم قاسیة یحرفون الکلم عن مواضعه و نسوا حظاً مما ذکروا

به)مائده/۱۳* پس چون ـ بنى اسراییل ـ پیمان شکستند، آنان را لعنت کردیم و دل هایشان را سخت گردانیدیم چنان که موعظه در آنها اثر نکرد. آنها کلمات خدا را از جاى خود تغییر مى دادند، و از بهره بزرگ آن کلمات که به آنها پند مى داد ـ در تورات ـ خود را محروم ساختند.

(و قالت الیهود ید الله مغلولة غلت أیدیهم و لعنوا بما قالوا بل یداه مبسوطتان ینفق کیف یشاء…)مائده/۶۴* یهودیان گفتند: دست خدا بسته است، دیگر تغییرى در خلق نمى دهد و چیزى را از عدم به وجود نمى آورد! به واسطه این گفتار دروغ، دست آنها بسته شده و به لعن خدا گرفتار گردیده اند. همانا دو دست خدا گشاده است و هر گونه بخواهد انفاق مى کند.

(ان الذین یکتمون ما انزلنا من البینات و الهدى من بعد ما بیناه للناس من فى الکتاب اولئک یلعنهم الله و یلعنهم اللعنون)بقره/۱۵۹* آن گروه از اهل کتاب که آیات و دلایل روشن و رهنمودى را که فرو فرستادیم ،بعد از آن که براى مردم در کتاب توضیح داده ایم، نهفته مى دارند، آنان را خداوند لعنت مى کند و لعنت کنندگان لعنتشان مى کنند.

آزاردهندگان خدا و رسول خدا

(ان الذین یؤذون الله و رسوله لعنهم الله فى الدنیا و الآخرة و اعدّ لهم عذاباً مهیناً)احزاب/۵۷*همانا کسانى که خداوند و رسولش را اذیت مى کنند خداوند آنها را در دنیا و آخرت لعنت مى فرستد ـ از رحمت خود دور ساخته ـ و براى آنها عذاب خوار کننده اى مهیا کرده است. همچنین پیش از این آیه مى فرماید: (انّ الله و ملائکته یصلّون على النّبى یا ایها الذین آمنوا صلّوا علیه و سلّموا تسلیماً)احزاب/۵۶* ، مقام پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) آن قدر والا و بلند است که آفریدگار عالم هستى و تمام فرشتگانى که تدبیر این جهان به فرمان حق بر عهده آنها گذارده شده است، بر او درود مى فرستند، پس اى آدمیان شما نیز با این پیام جهان هستى هماهنگ شوید و اى کسانى که ایمان آورده اید بر او درود بفرستید و سلام بگویید و در برابر فرمان او تسلیم باشید.

هرگاه صلات، به خدا نسبت داده شود به معناى فرستادن رحمت است، و هرگاه به فرشتگان و مؤمنان منسوب گردد به معناى طلب رحمت مى باشد. از سویى فعل مضارع «یصلّون» بر استمرار دلالت دارد. همچنین درباره چگونگى صلوات بر پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) از خود آن حضرت پرسیده شد، فرمود: «اللهم صلّ على محمد و آل محمد کما صلیّت على ابراهیم انک حمید مجید، و بارک على محمد و آل محمد کما بارکت على ابراهیم و آل ابراهیم انک حمید مجید»(مجمع البیان ذیل ایه و تفسیرنمونه)

آیه (انّ الذین یؤذون الله و رسوله) نقطه مقابل آیه صلوات مى باشد، یعنى کسانى که خدا و پیامبرش را ایذا و اذیت نمایند خداوند آنان را در دنیا و آخرت از رحمت خود دور مى سازد و براى آنان عذاب خوار کننده اى فراهم آورده است.

البته باید توجه نمود که «ایذا»ى خداوند به چه معناست؟ بعضى در این باره گفته اند که ایذاى خداوند به معناى کفر و الحاد است و برخى دیگر مى گویند: همان ایذاى پیامبر و مؤمنان است. آنچه مسلم است ایذا و آزار مفهوم وسیعى دارد; خواه کفر و الحاد باشد و یا نسبت هاى ناروا، تهمت، ایجاد مزاحمت و… چنان که در آیه دیگرى مى فرماید: (انّ ذلکم کان یؤذى النبى)احزاب/۵۳* این کار شما پیامبر را آزار مى دهد. در سوره توبه نیز آمده است: (و منهم الذین یؤذون النّبى و یقولون هو اذن)توبه/۶۱* گروهى از آنها پیامبر را آزار مى دهند و مى گویند او آدم خوش باورى است که گوش به حرف هر کس مى دهد. آنان پیامبر اسلام را به خاطر انعطافى که در برابر سخنان مردم نشان مى داد به خوش باورى و ساده دلى متهم مى کردند.

همچنین در برخى روایات شیعه و اهل سنّت در خصوص مقام حضرت زهرا آمده است رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)فرمود: «فاطمة بضعة منى فمن أغضبها أغضبى» فاطمه پاره تن من است هر کس او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است.(صحیح بخاری ج۵/ص۲۶)

و در جاى دیگر فرمود: «ان فاطمة منّى یؤذینى ما آذاها» فاطمه پاره تن من است هر چه او را آزار دهد مرا مى آزارد.(صحیح مسلم باب فضائل فاطمه )

۲- (اولئک الذین لعنهم الله فأصمهم و اعمى أبصارهم)محمد/۲۹* آنان ـ منافقان ـ را خداوند لعن کرده و گوش و چشمانشان را کور و کر گردانیده است.

قتل عمد مؤمن

(و من یقتل مؤمناً متعمداً فجزاءهُ جهنم خالدا… و غضب الله علیه و لعنه و اعدّ له عذاباً عظیماً)نساء/۹۳* هر کس به عمد مؤمنى را بکشد جزاى او جهنم است که جاودانه در آن خواهد ماند و خدا بر او خشم گیرد، او را لعنت کند و عذابى شدید براى او مهیا ساخته است.

. (فأذن مؤذّن بینهم انّ لعنة الله على الظالمین)اعراف/۴۴* پس ندا داد ندا دهنده اى ـ در بهشت ـ که لعنت خداوند بر ستمگران باد.

(ألا لعنة الله على الظالمین)هود/۱۸* آگاه باشید که لعنت خداوند بر ظالمان و ستمگران  است.

(یوم لا ینفع الظالمین معذرتهم و لهم اللعنة و لهم سوء الدار)غافر/۵۲* در آن روز ستمکاران را پوزششان سود ندهد و براى آنها خشم و لعنت و منزلگاه بدى مهیا شده  است.

(و تلک عادٌ جحدوا بایات ربهم وعصوا رُسُله و اتبعوا أمر کل جبار عنید و أتبعوا فى هذه الدنیا لعنة و یوم القیامة ألا انّ عاداً کفروا ربهم ألا بعداً لعاد قوم هود)هود/۵۹- ۶۰* و این قوم عاد آیات پروردگارشان را انکار کردند و بر رسولان عصیان نموده و از دستور هر فرمانده خیره سرى تبعیت کردند. پس در این دنیا و در روز قیامت نصیبشان لعنت است; همانا قوم عاد به پروردگارشان کفر ورزیدند هان مرگ بر عادیان: قوم هود.

فسادگران در زمین ستمگران

(و یفسدون فى الأرض اولئک لهم اللعنة و لهم سوء الدار)رعد/۲۵* و فساد مى کنند در زمین، برایشان لعنت است و بد جایگاهى.

دروغگویان

(وَ من أظلمُ ممن افترى على الله کذباً اولئک یعرضون على ربهم و یقول الأشهاد و هؤلاء الذین کذبوا على ربهم ألا لعنة الله على الظالمین)هود/۱۸* و کیست ستمکارتر از آنکه بر خدا دروغ بندد، آنان عرضه مى شوند بر پروردگار خویش و شاهدان مى گویند: اینهایند، آنان که بر پروردگار خویش دروغ بستند، همانا لعنت خداوند بر ستمکاران باد.

(فمن حاجّک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابناءکم و نسائنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله على الکاذبین)ال عمران/۶۱* پس هر که با تو در آن ـ حق ـ بعد از آنکه علم آن به تو رسیده محاجه و ستیزه کند، پس بگو بیایید، بخوانیم فرزندان ما و فرزندان شما را و زنان ما و زنان شما را و خودمان و خودتان را. سپس نفرین کنیم و لعنت خداوند را بر دروغ گویان خواستار شویم.

(و الخامسة ان لعنة الله علیه ان کان من الکاذبین)نور/۷* و در مرتبه پنجم بگوید: لعنت خدا بر او باد اگر از دروغ گویان باشد.

رهبرانى که مردم را به آتش فرا مى خوانند

(و جعلنا هم ائمةً یدعون الى النّار و یوم القیامة لا ینصرون و أتبعناهم فى هذه الدنیا لعنة و یوم القیامة هم من المقبوحین)قصص/۴۱-۴۲* و ما آنها را پیشوایانى قرار دادیم که به سوى آتش فرا مى خوانند و روز رستاخیز یارى نخواهند شد. در این دنیا ـ در نتیجه اعمالشان ـ لعنت ابدى نصیبشان کردیم و در روز قیامت از زشت رویانند.

نسبت دهندگان به زنا

(انّ الذین یرمون المحصنات الغافلات المؤمنات لعنوا فى الدنیا و الاخرة و لهم عذاب عظیم)نور/۲۳* کسانى که زنان پاکدامن و بى خبر ـ از هر گونه آلودگى ـ و مؤمن را متهم مى کنند، در دنیا و آخرت از رحمت الهى بدورند، و عذابى بزرگ در انتظار آنان است.

شجره ملعونه در قرآن

(و اذ قلنا لک انّ ربک أحاط بالناس و ما جعلنا الرؤیا التى أریناک الاّ فتنة للناس و الشجرة الملعونة فى القرآن)ا سرا/۶۰* ما آن رؤیایى را که به تو نشان دادیم فقط براى آزمایش مردم بود، همچنین شجره ملعونه را که در قرآن ذکر کردیم.

مقصود از شجره ملعونه یا درخت نفرین شده چیست؟ آیا مقصود از آن درختى است که از رحمت الهى دور شده یا این عبارت کنایى حکایت از واقعیت دیگرى دارد; البته در آیه دیگرى از قرآن مجید از درخت زقوم به فتنه توصیف شده است; (أم شجرة الزقوم انّا جعلناها فتنةً للظالمین)صافات/۶۲-۶۳* (یا درخت زقوم در حقیقت ما آن را براى ستمگران «مایه آزمایش و» عذابى گردانیدیم) اما تنها آیه اى که در آن شجره ملعونه به کار رفته همین آیه است که در آن قصه رؤیا و شجره ملعونه به صورت مجمل بیان شده است.

در مواردى که پیش تر یاد شد شیطان، کافران و… مورد لعن واقع شده اند. همچنین شجره به چیزى گفته مى شود که داراى ساق، ریشه و برگ باشد، از این رو هرگاه گفته شود فلانى از شجره مبارکى است یعنى از اصل و ریشه مبارکى است، چنان که پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)فرمود: «أنا و على من شجرة واحدة»کنزالعمال ج۱۱ص۶۰۸/ح ش۳۲۹۴۳*، من و على از یک درخت هستیم. کسى که در این آیه و آیات دیگر تأمل کند به خوبى در مى یابد که مقصود از شجره ملعونه گروهى هستند که در قرآن مورد لعن قرار گرفته اند. این درخت، رشد و نمو پیدا کرده و داراى شاخه هایى شده است اما اصل و ریشه همه آنها یکى است. این گروه موجب فتنه امت اسلامى مى شوند. و دین و دنیاى مردم را به فساد مى کشانند. این ویژگى تنها بر سه طایفه قابل تطبیق است; اهل کتاب، مشرکان و منافقان.

مشرکان و اهل کتاب در زمان رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)، چه پیش از هجرت و چه پس از آن چنین ویژگى اى نداشتند چنان که آیه (الیوم یئس الذین کفروا من دینکم…)مائده/۳* (امروز کسانى که کافر شده اند از «کارشکنى در»دین شما نومید گردیده اند)ثابت مى کند که مسلمانان از شر آنان در امان بوده اند، اما منافقان همواره به اسلام تظاهر نموده و در بین مسلمانان از راه نسل و یا عقیده نفوذ کردند. این آیه در مقام بیان تسلى و اطمینان دادن به پیامبر است که آنچه در خواب دیده، سنّت الهى است که براى امتحان بندگانش  مى باشد.

برخى از مفسران با استناد به روایت ابن عباس «رؤیا» را «اسرا» و «شجره ملعونه» را «شجره زقوم» دانسته اند. یعنى پس از مراجعت از معراج و انتشار آن، گروهى از مشرکان آن را دروغ دانسته و به استهزا و مسخره گرفتند، چنان که مشرکان پس از بیان شجره زقوم، آن را تکذیب کردند. از این رو چون معراج در بیدارى بوده است این مفسران چاره اى ندیدند جز آن که رؤیا را به رؤیت و دیدن معنا نمایند تا اختصاص به خواب نداشته باشد و گاهى مى گویند رؤیا چیزى است که انسان در شب ببیند خواه در خواب باشد یا بیدارى، برخى گفته اند که معراج در خواب بوده است.

مرحوم علامه طباطبایى مى نویسد: این مطالب هیچ کدام مستند صحیح ندارد.(المیزان ج۱۵ذیل ایه) روایات شیعه و اهل سنّت مدعاى علامه طباطبایى را ثابت مى کند.

سیوطى، از سهل بن سعد روایت مى کند: «قال رأى رسول الله(صلى الله علیه وآله وسلم) بنى فلان ینزون على منبره نزو القردة فساءه ذلک فما استجمع ضاحکاً حتى مات فأنزل الله، و ما جعلنا الرؤیا التى أریناک فتنة للناس»(مجمع الزوائد هیثمی ج۵ص۲۴۳)رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)در خواب دید که فرزندان فلانى مانند میمون از منبر بالا رفته و پایین مى آیند از این جهت ناراحت بود، به گونه اى

که پس از آن خنده بر لب مبارکشان نیامد تا از دنیا رحلت فرمود و خداوند آیه (و ما جعلنا الرؤیا) را نازل فرمود.

همچنین از عبدالله بن عمر روایت مى کند: «ان النبى قال رأیت ولدا لحکم بن أبى العاص على المنابر کأنهم القردة و انزل الله فى ذلک، (و ما جعلنا الرؤیا)»; پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)فرمود: پسران حکم بن ابوالعاص را دیدم که به مانند میمون از منبرها بالا رفته اند، خداوند این آیه را نازل فرمود. در روایت آمده است که پیامبر فرمود: «ویلٌ لأمتى مما فى صلب هذا» (واى بر امتم از آنچه درصلب این مرد «حکم بن ابوالعاص» است)(مسترک حاکم ج۴ص۴۸۱واسدالغابه ج۲ص۳۴)

منافقان

(لئن لم ینته المنافقون و الذین فى قلوبهم مرضٌ و المرجفون فى المدینة لنغرینک بهم ثم لا یجاورونک فیه الاّ قلیلاً ملعونین أینما ثقفوا أخذوا وقتلوا تقتیلاً)احزاب/۶۰و۶۱* اگر منافقان و آنها که در دل هایشان بیمارى است و همچنین آنها که اخبار دروغ و شایعات بى اساس را در مدینه پخش مى کنند، دست از کار خود برندارند، تو را بر ضد آنها مى شورانیم، سپس جز مدت کوتاهى نمى توانند در کنار تو در این شهر بمانند. و از همه جا طرد مى شوند، هر جا یافت شوند گرفته خواهند شد و به قتل خواهند رسید.

ابو هریره مى گوید پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: «رأیت فى النوم بنى الحکم او بنى ابى العاص ینزون على منبرى کما تنزو

...

متاسفانه بعلت مشکلات پیش آمده برای سایت پرشین بلاگ ، قسمت اعظم این مقاله نابود شده است.

با عرض پوزش

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد